جنبش زنان و اسطوره شهرزاد

فوریه 17, 20220 comments

امید شمس

بخش نخست

مقدمه

امسال به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، عبارت «مرا هم بشنو» به عنوان شعار سال انتخاب شده است. این شعار به وضوح به تاثیر روایت‌های شخصی زنان و به اهمیت روایت‌گری در مبارزه با سرکوب اشاره دارد. این اشاره برای ما ایرانیان یادآور شخصیتی فراموش‌ناشدنی است: شهرزاد قصه‌گو.

در بستر تاریخ ادبیات و فرهنگ ایرانی، شهرزاد هزار و یک شب، سرشت‌نمای مقاومتی منحصر به فرد در برابر نظام پدر‌شاهی، زن‌کشی و زن‌ستیزی است. مقاومت شهرزاد با روایت‌گری، موقعیتی ویژه را در مواجهه با ساز و کارهای سرکوب جنسیتی پیش رو می‌گذارد که از طریق صورت‌بندی مدرن آن، بی‌تردید می‌توان فمینیسم ایرانی و یا دست کم روش‌های مبارزه‌اش را بازتعریف کرد. این موقعیت را «موقعیت شهرزاد» می‌نامیم.

امروز در اوج مبارزات برابری‌طلبانه زنان ایرانی به ویژه علیه حجاب اجباری به عنوان آشکارترین نمود و قلب تپنده ماشین سرکوب جنسیتی در ایران، میتوان ساز و کارهای نوینی را ردگیری کرد که به نوعی «موقعیت شهرزاد» را در بستر اعتراض‌های سیاسی، فرهنگی و مدنی احیا و احضار کرده است. ابتدا طرح نظری‌مان در باب «موقعیت شهرزاد» را تبیین کنیم.

 

موقعیت شهرزاد

نقطه آغازین در فهم موقعیت منحصر به فرد شهرزاد فاعلیت (در تقابل با انفعال) این شخصیت است. شاید به جرات می‌توان گفت شهرزاد، نخستین شخصیت محوری زن در ادبیات داستانی شرق است. شخصیتی که «انتخاب می‌کند» و شرایط را فعالانه به نفع خود و زنان تغییر می‌دهد. او نخستین زنی است که چهره‌ای از آن خود دارد. چهره‌ای منفرد و فراتر از فرمول ازلی و ابدی. زنی ماه‌پیکر و زیبارو که موضوع کشمکش و جدال میان مردان است. شهرزاد چهره خود را از انفعال تاریخی چهره زن در ادبیات شرق، و بلکه ادبیات جهان در آن زمان، آزاد کرده است.

شاید بی‌دلیل نباشد که برخی ریشه حقیقی نام او را «چهرآزاد» دانسته‌اند. زنی که نه به مثابه یک معشوقه، یک تن بی‌سر هوس‌انگیز، بلکه به مثابه یک زن، یک قهرمان، و نه در حاشیه  داستان بلکه در متن آن و به مثابه مهمترین چهره پیش برنده آن حضور دارد. او است که نجات‌بخش است و نه تنها نجات‌بخش زنان که نجات‌بخش مردان از باورهای جزمی، هولناک و زهرآگین است.

شهرزاد داوطلبانه خود را در خطر مرگ قرار می‌دهد. او منفعلانه و به مثابه قربانی یک تراژدی درگیر ماجرا نمی‌شود. انتخاب او واکنشی نیست. او خودآگاهانه به مواجهه با سرکوب برمی‌خیزد. سرکوبی که لزوما متوجه شخص او نیست، بلکه متوجه هم‌جنسان او و هویت جنسی او است. این ویژگی شهرزاد را از موقعیت انفعالی زن مظلوم که از بخت بد در چنگال ظلم گرفتار آمده و بخش اعظم ادبیات داستانی ما را در بر می‌گیرد، بیرون می‌گذارد. این او است که رشته سرنوشت را به دست می‌گیرد؛ سرنوشت خود و تمام زنان، و حتی سرنوشت شهریار سفاک و گرفتار در پارانویایی کشنده در سراسر ابرداستان هزار و یک شب به دست او است.

اما نبرد او با زن‌کشی و زن‌ستیزی از کجا آغاز می‌شود؟ یگانه سلاح او چیست؟ پاسخ به این پرسش ها است که ما را در درک بهتر مبارزات امروز زنان ایران یاری خواهد داد.

 

روایت به‌مثابه ابزار مقاومت

سلاح شهرزاد، روایت کردن است؛ روایتی که متکی است بر دانشی وسیع، از متون و داستان‌ها و تاریخ گذشتگان گرفته تا علوم و فنون زمان. نفس روایت کردن و به سخن آمدن شهرزاد، مهم‌ترین بنیاد یک نظام جنسیتی مردسالار را به چالش می‌کشد: او به جای سکوت کردن که نقش معمول و محتمل یک زن است، به سخن می‌آید و در مقابل، این مرد و پادشاه است که لاجرم سکوت می‌کند و گوش می‌سپارد. زنی که به واسطه جایگاه خود در سنت مردسالار باید گوشه‌نشین و پرده‌نشین باشد، اکنون در مرکز قرار می‌گیرد، دیده و شنیده می‌شود.

به همان اندازه که سکوت کردن نوعی سلب قدرت و اختیار از خویشتن است، سخن گفتن، و به ویژه داستان‌سرایی، نوعی بازپس‌گیری قدرت و اختیار است. داستان‌سرا انتخاب می‌کند که شنونده را با چه جهانی روبه‌رو کند، او را در برابر چه ماجراهایی قرار دهد و چگونه و در چه مسیری با خود همراه کند. به عبارت دیگر کسی که داستان می‌گوید قادر است تا چشم‌انداز خود را پیش روی مخاطب بگذارد و چشم‌انداز ستم‌دیده، لاجرم بر تضادها و ناسازه‌های ستم متمرکز است. این از پرده برون آمدن، خود را آشکار کردن، از حاشیه به مرکز توجه آمدن و سخن گفتن سرآغاز مبارزه او با زن‌کشی است و اینجا است که نام دیگر شهرزاد، چهرآزاد، معنای نمادین خود را بازمی‌یابد.

اما مهم‌تر از نفس روایت‌گری، در این روایت‌ها شهرزاد صدای خویش و صدای زنان را طنین‌انداز می‌کند. این صدا به وضوح کلیشه‌های جنسیتی را نقد می‌کند یا مظاهر سرکوب و بی‌عدالتی علیه زنان را به تصویر می‌کشد. داستان «عاطفه  فاضل» یکی از نمونه‌های درخشان به چالش کشیدن ساختارهای سرکوب‌گر جنسیتی است. در این داستان ما با زنی روبه‌رو هستیم در صرف و نحو، منطق، موسیقی، حقوق، هندسه، نجوم، ریاضیات، و بسیاری دیگر از شاخه‌های علوم سرآمد است. عاطفه فاضل، نه تنها یک زن بلکه زنی برده است که ناجی خواجه خود از افلاس و درماندگی می‌شود. او در بارگاه هارون‌الرشید با سرآمدان علوم زمانه به مناظره می‌نشیند و همه را وامی‌دارد تا به برتری او در علم و دانش اعتراف کنند. در نهایت پس از آنکه هارون‌الرشید، ثروتی عظیم به خواجه می‌بخشد، از عاطفه خواستگاری می‌کند تا «در کنار او» صاحب منزلت و ثروت و قدرت باشد، اما او نمی‌پذیرد و در پاسخ می‌گوید ترجیح می‌دهد آزادانه در کنار کسی باشد که به «عاطفه و دلسوزی» او نیازمند است. (۱)

در داستان «مجادله مرد با زن فاضل» بر سر برتری زن و مرد ما با نمونه منحصر به فردی از مباحثه بر سر جایگاه زن و مرد در نظام اجتماعی روبه‌رو می‌شویم که در آن زن فاضل آشکارا پیروز مباحثه است. این داستان را می‌توان یکی از نخستین مجادله‌های زن باورانه‌ای برشمرد که در تاریخ ادبیات ثبت شده است. (۲)

داستان‌ها از طریق نظام‌مند کردن ادراک ما از رخدادها، به ما در درک بهتر از جایگاهمان در نظام‌های اجتماعی و سیاسی کمک می‌کنند. آن‌ها ما را درون مسیر جاری تاریخ قرار می‌دهند و از این طریق، حس تعلق یا عدم تعلق به ارزش‌های موجود در جامعه را در ما تقویت می‌کنند و در نتیجه هویت ما را شکل می‌دهند.

بخشی از این شکل‌گیری هویت محصول تقابل‌هایی است که در داستان‌ها با آن‌ها مواجه می‌شویم: تقابل خیر و شر، راستی و دروغ، عدالت و بی‌عدالتی، سخاوت و خست. اما بخش مهم‌تری از فرایند شکل‌گیری هویت، حاصل جدال میان روایت‌هایی است که مخاطب آن‌ها هستیم. روایت‌های سنتی غالبا به شکلی بیرونی و به واسطه اعمال قدرت، ترس از مخالفت، و یا نیروی حاصل از پذیرش عمومی بر هویت ما اثر می‌گذارند. هسته مرکزی این «ابر روایت‌ها»، تقدیس شرایط و ارزش‌های موجود و تلاش برای حفظ آن‌ها است.

در مقابل، داستان‌هایی هستند که تلاش می‌کنند تا ارزش‌های نهادینه شده توسط «ابر روایت‌ها» را به چالش بکشند. این وجه مضاعف مبارزه شهرزاد از طریق داستان‌گویی است. با به چالش کشیدن ابرروایت‌هایی که از طریق مذهب، سیاست، و سنت نیرو یافته‌اند، و همچنین کلیشه‌هایی که این ابرروایت‌ها مستقر کرده‌اند (زن فریبکار، مرد پارسا، زن نادان، مرد دانا و …) شهرزاد امکان روابطی دیگر گونه را پیش رو می‌گذارد. و در نهایت هر آنچه در داستانی حضور می‌یابد، لاجرم یا ریشه در واقعیت دارد یا راه خود را به واقعیت خواهد جست.

اما وجه سوم مبارزه شهرزاد مهم‌تر است. مبارزه او، مبارزه‌ای نابودگر نیست، بلکه مبارزه‌ای درمانگر است. او تغییر نظم سرکوبگرانه حاکم را نه به واسطه از میان برداشتن شهریار، بلکه به واسطه درمان پارانویای مرگبار او دنبال می‌کند. او باورها، توهم‌ها و ترس‌های شهریار را که به راستی باورها، توهم‌ها و ترس‌های بسیاری از مردان در هر زمانه‌ای از جمله در زمانه ما است، یکی یکی و از طریق نیروی روایت‌گری می‌کاود، از اعماق به سطح می‌آورد، تضادها و تزلزل آن‌ها را نمایان می‌کند و در مقابل، تصویری جایگزین از روابطی عادلانه‌تر، عقلانی‌تر، و انسانی‌تر را پیش می‌نهد.

مجموعه این ویژگی‌هاست که مقاومت شهرزاد را در برابر تاریخ مذکر، نظم مردسالار و زن‌ستیزی تاریخی این فرهنگ برجسته می‌کند. در بخش بعدی تلاش می‌کنم تا این ویژگی‌ها را در مبارز‌ه‌های متاخر زنان ایران ردگیری کنم.