رامتین شهرزاد
هنوز به دبستان نرفته بودم که فتوای روحالله خمینی، جان سلمان رشدی را از هر مؤمنی خواست. خاطرههایی محو از نگرانیها از حمله به اسلام و پیامبر آن، راهپیماییها، سوزاندن عکس رشدی یا طرح جلدی از رمان «آیات شیطانی» دارم. چند دهه بعد وقتی وارد کانادا شدم، اول از همه یک نسخه از همین رمان را خریدم و در کتابخانهام گذاشتم. در فاصله این چند دهه، من عوض شدهام و سلمان رشدی، یکی از چهرههایی بود که کمک کرد تا صدای خودم را پیدا کنم و از قدرت کلمات برای درخواست آزادی و حقوق بشر استفاده کنم.
ادبیات سلیقه است و آثار ادبی رشدی جذبم نمیکنند. «آیات شیطانی» را نخواندم، ولی برایم از نوجوانی عجیب بود که چگونه علی خامنهای، وقتی رییسجمهوری است، جایزه کتاب سال ترجمه را به مرحوم مهدی سحابی برای ترجمه «بچههای نیمهشب» رشدی میدهد و بعد چند ماه، یک اثر دیگر همین نویسنده، مبنای فتوای مرگ او میشود و خامنهای حالا رهبر، مدافع این حکم مرگ میشود. نوشتههای غیرداستانی رشدی اما برایم همیشه جذاب بودهاند. شاید چون اعتقاد راسخ به تفکر مستقل و اجازه بیان افکار در فضایی مسالمتآمیز دارد.
نویسندگانی مانند سلمان رشدی، مارگارت اتوود، سیمون دوبووار یا کورت ونهگات تلاش میکنند تا ما از چهارچوبی که ستونهای قدرت جامعه، مانند مذهب، سنت یا حکومت برای ما خلق کردهاند، رها شویم و بتوانیم چهرهای مستقل باشیم. چهرهای که به قدرتها و محدودیتهای خودش آگاهی دارد، میتواند فکر کند، تصمیم بگیرد و نظرش را بیان کند. در بیان نظر، محدودیتی هم ندارد. میتواند سراغ ستونهای قدرت جامعه برود، با استفاده از قدرت تخیل، آنها را به تصویر بکشد و تصویری که خود از این قدرتها میبیند، نشان بقیه جامعه بدهد.
این کمکی است که آنها به ما کردهاند. در مقابل، دستکم در ایران، حکومت وقت تمام تلاش خودش را میکند تا نگذارد ما به این آثار دسترسی داشته باشیم. اگر اجازه انتشار هر کدام را بدهد، تا بتواند آنها را سانسور میکند و تلاش میکند تا مضمونی دیگر از این آثار را جلوی چشمان ما بگذارد. همچنین، حکومت وقت میگوید فکر نکن، بگذار بهجایت فکر کنم. نگاه نکن، بگذار تصویرهایی که میخواهم جلوی چشمانت قرار بگیرد. میگوید بیان نکن، بگذار آنچه من میگویم تکرار کنی.
نویسندگانی مانند سلمان رشدی، مارگارت اتوود، سیمون دوبووار یا کورت ونهگات تلاش میکنند تا ما از چهارچوبی که ستونهای قدرت جامعه، مانند مذهب، سنت یا حکومت برای ما خلق کردهاند، رها شویم و بتوانیم چهرهای مستقل باشیم.
چند ساعت پس از تلاش به ترور سلمان رشدی، در یک استوری اینستاگرام نوشتم: تو کدام هستی؟ آن انسانی که فکر میکند، از قدرت کلام استفاده میکند، سوال میپرسد یا آنکه چاقویی به دست گرفته تا بدون خواندن، فکر کردن، یا قدرت درک، فقط حمله میکند؟ چند روز پس از تلاش به ترور سلمان رشدی میگویم همینالان و در اوج مشکلات، وقت آن است که مکث کنیم، نگاه کنیم به اینکه چه بر سر ما آوردهاند و اینکه چگونه با همین ابزارهای کوچکی که برایمان باقی مانده است، مانند خواندن، فکر کردن و سوال پرسیدن، جامعهای آزاد خلق کنیم. همچنین میگویم الان، همینالان وقت این است که سری به متن قانون بزنیم و درک کنیم قانون چه به ما میگوید و چرا جمهوری اسلامی ایران، محدودتر از آن است که در عمل نشان میدهد.
حقوق بشر و انسانی برابر دیگر انسانها
جمهوری اسلامی ایران، در یک زمینه بهخوبی عمل میکند: دروغگویی و سانسور. دهههاست این نظام در تلاش این است تا به ما بگوید مفاهیمی که در خدمت جامعه هستند، مانند حقوق بشر یا فمینیسم، چهرهای به جز واقعیت معنیشان دارند. این نظام به ما میگوید فمینیست ویرانگر خانواده است، درحالیکه فمینیست در لغت یعنی برابریخواهی مرد و زن. یعنی هویتهای جنسی برابر همدیگر هستند و بهعنوان مثال در یک خانواده، مرد برتریای نسبت به دیگر اعضای خانواده ندارد.
شبیه به همین، نظام ولایی میخواهد به ما القاء کند که حقوق بشر، امریست زاده غرب و به درد مردمان ایران نمیخورد. در واقعیت، آنچه جمهوری اسلامی ایران از آن وحشت دارد، درک جامعه از قانون است. اینکه جامعه بگوید این حق من است و تو کوچکترین حقی نداری تا مرا از حقوقم محروم کنی. چه قوانینی مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر و چه فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، حقوق مشخصی را برای مردم تضمین کردهاند. از جمله اینکه مردم حق دارند فکر کنند و عقیده خودشان را ابراز کنند.
در آینده ایران، باید بتوانیم نسخه سانسور نشده «آیات شیطانی» را از کتابخانه محله بگیریم و بخوانیم. باید بتوانیم در موردش گفتوگو کنیم. باید بتوانیم از سلمان رشدی سوال بپرسیم و جواب بشنویم. دیگر زمان دشنه به دست گرفتن گذشته است، حالا وقت استفاده از قدرت کلمات است.
تلاش برای ترور سلمان رشدی بهنظرم وقت مناسبی است تا سراغ قوانین برویم و به متن قانون فکر کنیم. فصل سوم قانون اساسی ایران، فصل «حقوق ملت» است. اصل نوزدهم میگوید مردم ایران از حقوق مساوی برخوردارند و مانند «قلعه حیوانات»، نوشته جورج اورول، جایی ننوشته برخی مانند ولیه فقیه حقوق والاترنی نسبت به مردم دارند. حاکمان هم مانند مردم در برابر قانون پاسخگو هستند.
اصل بیستم میگوید «همه افراد ملت اعم از زن و مرد، یکسان در حمایت قانون قرار دارند»، اصل بیست و دوم میگوید «حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است، » اصل بیست و سوم میگوید «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمیتوان به صرف عقیدهای مورد تعرض و مواخذه قرار داد».
اصل بیست و چهارم میگوید «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند»، اصل بیست و هفتم میگوید «تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است». شاید بگویید وقتی در قانون اساسی موارد مختلف قانونی به مبانی اسلام، مشخصا شعبه شیعه آن، پیوند خوردهاند یعنی از معنی تهی شدهاند. بااینوجود، آوردن کلمه اسلام چیزی از معنای کلمه کم نمیکند. تفتیش عقاید همچنان ممنوع است. همه در برابر قانون برابر هستند. همه میتوانند عقیده خودشان را داشته باشند.
مشابه اینها را اعلامیه جهانی حقوق بشر به ما میگوید، مانند مقدمهاش: «از آنجا که عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانهای گردیده است که روح بشریت را به عصیان واداشته و ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در بیان و عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترین آمال بشر اعلام شده است».
در دنیای امروز ما، سانسور بر کلمات، دروغپراکنی بهجای ارائه واقعیت، حذف فضایی آزاد برای بیان عقاید، پرسیدن سوال و گفتگویی اجتماعی به آن چیزی منجر میشود که در حمله به سلمان رشدی شاهدش هستیم: انسانی چاقو به دست میگیرد تا به گردن دیگری فرو کند، چون معتقد است او به مذهب و عقیدهاش توهین کرده است. هرچند حتی نرفته تا کتاب او را بخواند. همانطور که روحالله خمینی یا فرزندش، نرفتند تا رمان «آیات شیطانی» را بخوانند و بر پایهاش نظر بدهند.
حتی نرفتند با مفهوم خیالپردازی، ادبیات و رمان آشنا شوند تا قصه را به واقعیت اشتباه نگیرند. اشتباه آنان نباید به نسلهای بعدی ما، به جامعه آینده ما منتقل شود. ما، هر کدام از ما، بایستی خمینی درونش را سرنگون کند. بایستی خودش را پیدا کند و بتواند به تفکر مستقل دست پیدا کند. بتواند فکر کند، سوال بپرسد و عقیدهاش را به گفتگوی اجتماعی وارد کند.
چگونه میخواهیم به چنین جامعهای در ایران برسیم؟ فکر میکنم همین حالا میتوانیم پایهاش را بریزیم. بهجای اینکه بگذاریم بقیه، شامل بر نظام ولایی، فضای مجازی یا مذهب و سنت بهجایمان فکر کنند، خودمان برای خودمان فکر کنیم. بخوانیم، گفتگو کنیم، سوال بپرسیم. از خانواده و دوست خودمان شروع کنیم. سعی کنیم به عقاید دیگران احترام بگذاریم. بدانیم که هر کسی حقیقت خودش را دارد و باید اجازه بیانش را داشته باشد. بین دوست، خانواده و آشنا، نقش خمینی را بازی نکنیم. سرکوبگر نباشیم. و درنهایت، قانونها را بخوانیم، بهخصوص قوانین جهانی مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر را بشناسیم. آینده و حکومت آینده ایران هرچه میخواهد باشد، ولی باید حقوق بشر ما بهعنوان انسانهایی برابر در آن تضمین شده باشد.
در آینده ایران، باید بتوانیم نسخه سانسور نشده «آیات شیطانی» را از کتابخانه محله بگیریم و بخوانیم. باید بتوانیم در موردش گفتوگو کنیم. باید بتوانیم از سلمان رشدی سوال بپرسیم و جواب بشنویم. دیگر زمان دشنه به دست گرفتن گذشته است، حالا وقت استفاده از قدرت کلمات است. همراهمان میشوید تا ایرانی آزاد و برابر خلق کنیم؟