تاریخ جنبش زنانتاریخ جنبش زنان «مشارکت زنان در اعتراضات سیاسی در تاریخ مدرن ایران؛انقلاب مشروطه»  بخش ۱

ژوئن 5, 20240 comments

زنان ایران تا اوایل قرن بیستم به‌عنوان یک نیروی مستقل و متشكل در صحنه سیاسی کشور حضور پیدا نکرده بودند. محدودیت‌های اجتماعی که زنان را از آموزش، کار خارج از خانه و فعالیت اجتماعی محروم می‌کرد، مانع از رشد آگاهی و فعالیت سیاسی زنان بود. اعتقاد عامه که روحانیون آن را ترویج می‌کردند بر این بود که آموزش زنان مخالف موازین اسلام است.

در زمینه فعالیت اقتصادی نیز تنها شغل زنان که تا پیش از مشروطه از نظر دولت به رسمیت شناخته می‌شد، مربوط به «صنف کارگران جنسی» بود كه اعضای آن موظف به پرداخت مالیات بودند.

پرورش دختران از دوران کودکی تنها با یک هدف، و آن آماده ساختن آنها برای ایفای نقش‌های آینده‌شان، یعنی همسر و مادر فداکار و مطیع بودن صورت می‌گرفت؛ همان نقشی که همواره مورد ستایش فرهنگ مردسالاری مذهبی بوده است. یکی از پیش‌گامان مبارزه برای حقوق زنان در این‌باره چنین می‌نویسد: «به دختران از بچه‌گی یاد می‌دادند که آرام بنشینند، شلوغ نکنند، سوال نکنند و کنجکاو نباشند. در نتیجه، دختران از لحاظ فیزیکی ضعیف و شکننده، و از لحاظ ذهنی فاقد اتکاء به نفس بودند. تربیت آنها با این هدف بود که فروتن، شکننده و برده باشند. این مردان بودند که نظرات خود را دیکته می‌کردند. حتی برادران کوچک‌تر برای خواهران بزرگ‌تر خود تصمیم می‌گرفتند. در نتیجه، احساس حاکم  بر غالب زنان، عدم رضایت از خود، ترس و فرمان‌برداری بود.»

علی‌رغم این محدودیت‌ها نمی‌توان گفت زنان موجوداتی منفعل بوده و سرنوشت خود را بدون اعتراض پذیرفته بودند. زنان بسیاری در جنبش‌های اعتراضی آن دوران مشارکت کرده و صدای خود را علیه سیاست‌های حکومت بلند می‌کردند. فعالیت زنان در بسیاری از شورش‌های مردم علیه افزایش قیمت خواربار، کمبود نان و افزایش مالیات‌ها به‌چشم می‌خورد. این گروه زنان، عمدتا از خانواده‌های فقیر بودند و بعضا به عنوان سازمان‌دهنده و هدایت کننده راهپیمایی‌های اعتراضی عمل می‌کردند. در حقیقت، نیاز اقتصادی سبب می شد تا آنان از تجمل (در حرم ماندن) که خاص زنان مرفه و از دیگر نشانه‌های جامعه مردسالار بود٬ حمایت مالی و عملی مردان برخوردار نباشند. بدین معنا که می‌توانستند از خانه خارج شوند و در اعتراض‌های سیاسی و اجتماعی مشارکت کنند. اعتراض جمعی زنان چنان تاثیر اجتماعی‌ای داشت که معمولا نشانه شورش عمومی تلقی می‌شد. 

از آنجا که زنان شخص حقوقی محسوب نمی‌شدند، به اعمال آنها به عنوان شخص بالغ و مستقل اعتباری داده نمی‌شد و مسئول اعمال خود تلقی نمی‌شدند. به‌طور مثال، در حدود سالهای ۱٣٠٠ قمری قریب هزار زن جلوی شاه را گرفتند و از نبودن نان فریاد برآوردند. شاه بر نایب السلطنه خشمگین شد که «در این سال فراوانی نعمت، این حقه‌‌بازی جز تحریک چیز دیگری نیست.» هم‌چنین گفت تا «شوهر زن‌ها را بگیرند و گداها را از شهر بیرون کنند.»

زنان شجاع و اندیشمندی نیز وجود داشتند که علیه روابط پدرسالارانه‌ای که آنان را از حقوق ابتدائی انسانی محروم می‌کرد اعتراض می‌کردند. به‌طور مثال، بی بی خانم استرآبادی، در اواخر سده نوزده با نوشتن رساله معایب الرجال خود، علیه فرهنگ مردسالارانه و ستمگرانه حاکم به مبارزه برخاست. بی بی خانم در حقیقت، نخستین زنی است که به انتقاد از مردسالاری و سنت‌ می پردازد و شهامت آن را دارد تا اعتقادات و پراتیک مذهبی و فرهنگی پدرسالارانه آن دوران را آشکارا زیر سوال ببرد. بعضی از زنان اعتراض خود علیه ِ موقعیت نابرابر و زیردست بودن زن در زندگی اجتماعی و خانوادگی را به شکل ترک مذهب شیعه و روی آوردن به بابی‌گری نشان دادند. بابی گری به عنوان یک جنبش اصلاح طلبانه علیه اسلام سنتی، خواستار عدالت اجتماعی، ازجمله برابری حقوق زنان شده بود.

یکی از این زنان قرةالعین (که به نامهای زرین تاج و طاهره نیز شناخته می‌شد) نام داشت. داستان حجاب از سر برگرفتن او دردشت بَدشت بسیاری را از جا کند. به هر رو، با سرکوب خونین جنبش باب در سال‌های ۱۸۵۰میلادی، قرةالعین هم همراه سایر رهبران بابی اعدام شد.

زنان ایران در اواخر سده نوزده میلادی در جنبش تنباکو نیز شرکت فعال جستند.

زنان در تهران در یک تظاهرات اعتراضی به پسر شاه، کامران میرزا حمله برده و او را وادار ساختند به حرم خود پناه برد. گروه دیگری از زنان به امام جمعه تهران به‌خاطر هواداری‌اش از شاه حمله بردند و نیز از حمله مسلحانه زنان تبریز، تحت رهبری زنی به نام زینب پاشا نیز سخن رفته که علیه انحصار تنباکو بازار تبریز را بست. از دیگر کارهای زینب پاشا: مصادره گندم‌های احتکار شده در تبریز به سود فقرا، گشودن در انبار قائم مقام والی آذربایجان، و سنگسار کردن خانه او به وسیله زن‌ها در اعتراض علیه گرانی و احتکار بود. مشارکت سیاسی زنان با الغاء انحصار تنباکو خاتمه یافت.

شرکت در جنبش مشروطیت در ۱٣٢٤-٣٠ قمری (۱۹۰۵میلادی) اما متفاوت بود. برای نخستین بار، زنان دارای یک هویت مشخص سیاسی شدند. شرایط انقلابی عصر، به نوعی به آزاد شدن انرژی و توانایی‌های ذهنی سرکوب شده زنان کمک کرد. این آغاز ظهور زنان به عنوان فعال سیاسی مستقل در صحنه سیاست بود. زمینه و شکل این مشارکت، از مرزهای سنتی و پذیرش اجتماعی فراتر رفت و اشکال گوناگونی از تظاهرات صلح آمیز، بست نشینی و عمل سیاسی خشونت آمیز را در برگرفت. البته زنان هنوز برای پیوستن به نیروهای مقاومت در جنگ داخلی (که پس از تصویب قانون اساسی روی داد) می‌بایست به لباس مردان در آیند. به‌طور مثال، «در یکی از نبردهایی که بین اردوی انقلابی ستارخان با لشکریان شاه رخ داد، بین کشته‌شدگان انقلابیون جنازه بیست زن مشروطه‌طلب در لباس مردانه پیدا شد.»

همچنین در جریان نبرد بین محمد علی‌شاه و نیروهای ارتجاع با آزادی‌خواهان، زنان بسیاری در صف مجاهدین یپرم خان به دفاع از مشروطه برخاستند. قدر مسلم آن‌که زنان از هویت سیاسی تازه یافته خود نیرو گرفته بودند. دورنمای استقرار دولت مشروطه و حکومت قانون٬ امیدهای بسیاری برای تحقق تحول اجتماعی ایجاد کرده بود که زنان بتوانند به یک زندگی انسانی تر، توأم با حرمت و برابری بی‌شرط با مردان دست یابند. حکومت، احتمالا از این تغییرات بی‌اطلاع نبود و به روش‌های گوناگون می‌کوشید با این روحیه رزمنده‌گی زنان و محدود ساختن تأثیر فعالیت‌های آنان بر جنبش مقاومت ملی مقابله کند. از جمله، در یک مورد عین الدوله خروج زنان از خانه را ممنوع کرد و این موجب درگیری مابین زنان و قزاق‌ها و سربازها در خیابان‌ها شد. زنان بسیاری دستگیر و زندانی شدند و به قول احمد کسروی، در زندان‌های دولتی نیز از زنان مبارز کم نبوده‌اند.

درس تلخ انقلاب مشروطیت (که در انقلاب ۱٣۵٧ تكرار شد)، این بود که فعالیت‌های سیاسی زنان متضمن بهبود حقوق اجتماعی و قانونی برای آنان نبود. کاملا برعکس، نخستین قانون اساسی ایران انقیاد زنان و سلسله مراتب جنسیتی را جنبه قانونی بخشید. در بخش مربوط به واجدین حق رای، زنان در مقوله «جنایتکاران» و «دیوانگان» قرار گرفته و از حق رای محروم شناخته شدند. به‌عبارت دیگر، مشارکت سیاسی زنان، هم از جانب سنت‌گرایان مذهبی و هم ملی گرایان غیر مذهبی، تنها تا زمانی تشویق و پشتیبانی می‌شد که این فعالیت‌ها در خدمت اهداف عام ملی و مردان قرار داشت. اما تلاش زنان برای طرح خواست‌های مشخص خود و تغییر ساختار پدرسالارانه خانوادگی و اجتماعی با مخالفت پنهان و آشکار رهبران ملی مواجه می‌شد. به طور مثال، سال اول پس از تصویب قانون اساسی و تشکیل مجلس ملی، گروهی از زنان در خیابان‌های تهران به راهپیمائی پرداختند، حجاب از سر برداشتند و خواستار آن شدند تا مجلس حق آنان را به‌عنوان شهروند کامل به رسمیت بشناسد، اما «افکار عمومی» چنان علیه آنان برانگیخته شد که رهبران شناخته شده مشروطیت این «صحنه های زشت» را توطئه مرتجعین نامیدند که از طریق بسیج چند «کارگر جنسی» قصد داشتند انقلاب را در انظار مردم بی‌اعتبار کنند.