گروه کوییر فمنیستی خواخوران
منو فارسی روایات رنج انسانهایی است که زبان «مادری» شان در جغرافیای سیاسی ایران فارسی نبوده است. اتنیکهایی به حاشیه رانده شده و محکوم شده که فرصتی پیدا کردند تا صدایشان را به گوش انسان «مرکز» برسانند و مطالبات خود را به روشنی ابراز کنند. یکی از این مطالبات آموزش زبان مادری و آموزش به زبان مادری است.
در چند روز گذشته با هشتگ منوفارسی شاهد یکی از فراگیرترین کارزارهای مربوط به مسئله «زبان مادری» بودهایم. صفحه تک زبانی به همراه فمینیستهایی چون سویل سلیمانی آغازگر این کارازر بودند. کارزاری که به شکل روایتگرانه به مساله مواجهه انسان غیر فارس با زبان فارسی در ایران میپردازد. این هشتگ از یک زاویه جمعی، از زاویه اقلیتهای اتنیکی وارد پروسه روایتگری شده است. روایت رنج مواجهه با زبانی که خود را به وسیله قدرت حاکم به تو تحمیل میکند، حال اینکه میتواند زبان واسط و میانجی تو باشد. این روایات جمعی به هوشیاری حافظه به فراموش سپرده شده ایرانیان در رابطه با مساله چند زبانی بودن جغرافیای سیاسی ایران میپردازد.
صحبت از تجربه زيسته و به اشتراك گذاشتن روايت شخصي يكي از مهمترين ویژگیهای حامل پتانسیل همذات پنداري است؛ به این معنا که فرد رنج خود از موضوعی را مرور مي كند. تصميم مي گيرد تا شجاعت بخرج دهد و رنج مرور شده خود را نیز به اشتراک بگذارد. این بیواسطه ترین درخواست برای تغییر وضع موجود است. روايت همچون قصههای فولكلور و هر داستان برگرفته از زندگي مخاطب را جذب میكند. مخالفت و انكار زمانی مجال مطرح شدن مي يابد كه دقيق باشد. ناسيوناليسم كمتر جایی در اين روايتها دارد. این خرده روایت ها جمع میشوند و همه در مرزی مشترك از رنج زيسته با هم به يك همدلی میرسند. اين همدلی همراهی را با خود به همراه دارد كه در منوفارسي به وضوح مشاهده مي شود.
روایت محور بودن منو فارسی به خوبی نشان میدهد که رقم زنندگان این کارزار به تاثیر روایتگری در جنبشهای زنان، فمینیستی و دادخواهی اشراف داشتهاند. تا به حال جنبشهای روایتمحور ما یا به مساله دادخواهی و یا به مساله خشونت جنسی و جنسیتی پرداخته بودند. حالا این رویکرد و حتما با تشخیص ماهرانه کسانی چون سویل سلیمانی به عنوان پیگیران اولیه کارازر انجام گرفته است. روایت امری را ممکن میکند که جدل ناممکنش میکند. روایت محور بودن منوفارسی به مخاطب میگوید اول مرا بشنو. جدل به دیوار میخورد.
خواخوران فکر میکند، زبان به خودی خود خاصیت جنگ افروزی ندارد، بلکه این ساز و کار قدرت است که زبان را تبدیل به ابزاری برای اعمال قدرت میکند. تحمیل زبان در قدرت که در اینجا زبان فارسی است برای انسان حاشیه و اقلیتهای اتنیکی در لحظاتی نه شیرین است و نه قند، بلکه زهر است و این زهر را در لابلای تک تک کلمات این روایات شاهد هستیم. هیچ زبانی به زبان دیگر ارجحیت و اولویت ندارد بلکه این ساختار قدرت است که ما را به واسطه زبان در برابر یکدیگر قرار میدهد. پذیرش تکثر زبانی پیام این کارازر است.
درهمتنیدگی کارزارهای روایتمحور با فضای مجازی امکانهای دموکراتیکی ایجاد میکند تا روایتهای هرچه بیشتر و متکثرتری از کسانی به گوش برسد که صدایشان پیش از این شنیده نمیشد. این روایتها هرچند بازگوکنندهی تجربیات افراد اتنیکهای مختلف و با زمینههای فرهنگی متفاوت است اما همگی آنان در پیوند زدن مساله شکاف زبانی با مرکز و سیاستهای هویت در ایران با یکدیگر مشترکند. زبان فارسی، با دسترسی بیشتر به رسانه و نهادهای متعدد دارای هژمونی زبانی بیشتر، قدرت تاثیرگذاری رسانهای ژرفتر و به یک معنا عرصهی دسترسی به آرشیو و دانش حول زبان بوده است. در ایران زبان فارسی زبان قدرت است؛ با این حال هرجا قدرتی وجود دارد، مقاومت نیز هست. این مساله که بسیاری از روایتهای این کارزار به زبان فارسی نگاشته شدهاند نشان از همین مقاومتهای خرد نزد کسانی داردکه تلاش میکنند صدای اعتراضشان را با همان زبان قدرت به گوش فارسیزبانان برسانند. از همین رو این مقاومت نشاندهندهی تلاش افراد برای ایجاد ترکهایی در هژمونی قدرت از طریق قرار دادن وجوه تروماتیک تحمیل زبان فارسی و لهجهی تهرانی در برابر خود گویندگان این زبان است.آنهنگام که این روایتهای خرد به یکدیگر میپیوندند به چیزی فراتر از روایت شخصی یک فرد و در واقع به عرصهای تبدیل میشوند که تجربیات زبانی-هویتی افراد غیرفارسیزبان در ایران را پروبلکاتیک و بحرانی میکنند