قدرت گرفتن رضا شاه پس از سرنگونی سلسله قاجار و تثبیت او بهعنوان یک دیکتاتور اقتدارگرای طرفدار مدرنیزاسیون، آغاز دوران بسیار مهمی در تاریخ نوین ایران بود. بررسی اصلاحات اجتماعی رضا شاه در چند زمینه مشخص مربوط به حقوق زنان، رفرم قضائی٬ کشف حجاب، اصلاحات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی٬ نتایج متضاد آن برای زنان و مبارزه فمینیستی را به خوبی نشان میدهد. تدوین قوانین مدنی و جزائی در سالهای ۱۳۰۷-۱۳۰۸ شمسی (۱۹۲۸میلادی) و جایگزینی قضات شرع با قضات و وکلای آموزش دیده، نفوذ قوانین شرع و حضور روحانیون در دادگاهها را بهطور وسیعی کاهش داد.
اما نفوذ و مداخله مذهب در امور مربوط به حقوق زنان در خانواده تقریبا دستنخورده باقی ماند. بهطور مثال، موارد تبعیضآمیز مربوط به ازدواج، طلاق، حضانت کودکان و ارث از قوانین شرعی اتخاذ شده و وارد قانون مدنی مدون جدید شد. با این تفاوت که ثبت ازدواج و طلاق اجباری و سن بلوغ برای ازدواج زنان ۱۵ سال اعلام شد. همچنین زنان میتوانستند با گنجانیدن مادهای در سند ازدواج، تحت شرایط خاصی به وکالت از شوهر حق طلاق داشته باشند.
هر چند این مواد قانونی قدمی کوچک به پیش بود، اما نه قوانین شرع را ملغی میکرد و نه با هیچ تلاش آموزشی یا ایدئولوژیکی در جهت دگرگون ساختن فرودستی زن در خانواده پدرسالار همراه بود. حفظ قوانین شرع در مسائل مربوط به خانواده و حقوق زنان شاید با این واقعیت که خود شاه دارای سه همسر بود بیارتباط نبود. یعنی، نه فقط مماشات با روحانیونی که قصد داشتند قوانین فقهی را در سیستم قضایی تثبیت کنند، بلکه سوی دیگر ِ محدودیت اصلاحات روش و بینش شخصی خود شاه و ماهیت و باورهای مردسالارانه او در مورد حقوق زنان بود.
رضاشاه در نیمههای سلطنتش بهطور آشکارتری موضع ضد روحانیت گرفت و بهخصوص پس از بازدید از ترکیه مصمم به غیر مذهبی كردن فرهنگ و جامعه ایران شد. وی در سخنرانیای که در ترکیه ایراد کرد وعده داد که در دوران سلطنت خود «خرافات مذهبی» را از ایران ریشه کن خواهد کرد؛ پس از این سفر بود که سیاست کشف حجاب برای زنان اعمال شد. سالها بود که برداشتن حجاب در مرکز توجه گروههای زنان قرار داشت اما باور و خواست زنان به ایراد زور و جبر در این مقوله نبود.
بهزودی دیده شدن زنان با چادر و چارقد در معابر عمومی ممنوع اعلام شد. به پلیس دستور داده شد در خیابانها برای برداشتن حجاب زنانی که به فرمان دولتی تن نمیدادند به زور متوسل شوند. هر چند طبقات و اقشاری از زنان بیتردید از برداشتن حجاب بهرهمند شدند، اما سیاست استفاده از زور برای از سر برگرفتن حجاب سبب رنجش و خشم بسیاری از زنان خانوادههای سنتیتر شد. بعضی از آنان از خروج از خانه بهطورکلی خودداری کردند و نسبت به ایدههای مدرن، اصلاحات و زنانیکه از این حرکت پشتیبانی میکردند مظنون شدند. رفتار از سر اقتدار و اجبار رضا شاه همچنان برآمده از تفکر مردسالارانهای بود که به زنان اجازه نمیدهد برای بدنشان تصمیم بگیرند و در واقع میان این دو اجبار تفاوتی نبود و در همچنان بر پاشنه سلب عاملیت از زنان میچرخید.
با افزایش کنترل دولت بر جامعه و شدت سرکوب، فعالیت گروههای زنان محدودتر شد. سازمانهای سوسیالیستی زنان منحل شده و بعضی فعالان زن، ازجمله روشنک نوعدوست، جمیله صدقی و شوکت روستا توسط پلیس دستگیر شدند. پلیس از کلیه ابزار ممکن برای مرعوب ساختن فعالان زن استفاده میکرد. بهطور مثال، در انزلی پلیس گروههای فالانژ مذهبی را تحریک کرد تا به تئاتر سوسیالیستی حمله کنند. بهانه حمله، ظهور یک هنرپیشه زن در نمایش مولیر بود. در تهران نیز در حضور پلیس که به تماشا ایستاده بود گروه دیگری از این افراد، محل انجمن نسوان وطنخواه را سنگباران کرده و مجلههای چاپ شده انجمن را به آتش کشیدند.
در حدود سالهای ۱٣۱٣ تا ۱٣٢٠ تمام سازمانهای مستقل زنان منحل شدند. در عینحال، دولت به تبلیغات خود در حمایت از حقوق زن که یکی از انگیزههای آن تأثیر گذاردن بر افکار عمومی خارج از کشور بود، ادامه میداد. در همین راستا، در سال ۱٣۱۱ شمسی، ایران مهماندار دومین کنگره زنان شرق در تهران شد.
جمعیت قدیمی و متشکل «نسوان وطنخواه» آخرین سازمان مستقل زنان بود که تا ۱٣۱٧ به حیات خود ادامه داد. دو سال بعد، دولت وقت به چند تن از زنان تحصیلکرده و مرفه دستور داد «کانون بانوان» را پی ریزی کنند از جمله اهداف کانون، میتوان به این موارد اشاره کرد: بهبود آموزش اخلاقی و معنوی بانوان؛ ارائه راهنمایی در زمینه خانه داری و پرورش فرزند بر مبنای روش علمی؛ آموزش بدنی و مانند آن. بدینترتیب «کانون بانوان» بهعنوان یک سازمان خیریه دولتی جانشین سازمانهای مستقل و مبارز فمینیستی شد.
فعالان کانون بانوان نه میتوانستند سلطه مردسالاری را مورد انتقاد قرار دهند، و نه به سلسله مراتب جنسی اعتراض کنند.
مهمترین وظیفه کانون بانوان صحه گذاردن بر اصلاحات نیمبند دولت و ستایش شاه بهعنوان پدر ملت بود. متاسفانه زنان شجاع و تاثیرگذاری مانند صدیقه دولت آبادی با قبول فعالیت در چارچوب سازمان دولتی کانون بانوان عملا در خدمت اهداف رضاشاه و دولت وقت، و نه اهداف دیرینه زنان آزادی طلب ایران قرار گرفتند.
استفاده دولت از آرمان زنان با بهکار گرفتن عامل زور، همکاری جمعی از زنان برگزیده و استفاده از توان و ابتکارات زنان٬ منحصرا در کارهای خیریه، تاثیرات منفی برای جنبش فمینیستی در برداشت. از نظر تاریخی، روند از دست دادن استقلال مبارزه زنان در دوران سلطنت پهلوی اول آغاز شد، زمانی که جمعی از پیروان جنبش زنان، مبارزه در جبهه دولت و سیاست رسمی آن، و پذیرش قیومیت دولت را برای رسیدن به اهداف خود پذیرفتند. این حرکت سیاسی، متضمن حمایت از رضا شاه و هر آنچه او اراده می کرد بود.
رژیم از طریق غیرسیاسی کردن فعالیت جنبش زنان و جدا کردن مبارزه برای کسب برابری جنسی و جنسیتی از مبارزه برای کسب عدالت اجتماعی، دموکراسی و حق تعیین سرنوشت، جنبش زنان را منزوی و در چشم نیروهای مترقی بیاعتبار ساخت. اصلاحاتی که از بالا و بدون مشورت یا مشارکت زنان فعال صورت گرفت، ماهیتی بوروکرات و طبقاتی یافت. از آن بدتر، با از میان بردن جنبش مستقل زنان، فعالیت برای گسترش آگاهی در مورد خواستهای فمینیستی تضعیف شد.