برو به محتوای اصلی

گستـرش آزادی‌‌های مـدنـــی در ایـــران

نویسنده باید بی‌طرف باشد، اما نمی‌تواند بی‌تفاوت شود

برای دریافت فایل پی دی‌اف گفتگو به اینجا رجوع کنید
گفتگو با شهرنوش پارسی‌پور درباره حقوق بشر و نویسندگی

نویسنده به اصول انسانی جهانشمول پایبند است

محمد حیدری

شهرنوش پارسی‌پور، (متولد ۱۳۲۸) از جمله نویسندگان اثرگذار معاصر ایران که از پرکارترین نویسندگان چهار دهه گذشته محسوب می‌شود. او در رشته علوم اجتماعی تحصیل کرد و سپس به نوشتن روی آورد. پارسی پور همچنین در سال ۱۳۵۳ تهیه کننده تلوزیون ملی ایران بود اما پس از اعدام خسرو گلسرخی و کرامت‌الله دانشیان از محل کار خود استعفا داد و پس از مدتی نیز دستگیر شد. پارسی‌پور پس از پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز بارها دستگیر شد. طولانی‌ترین مدت زندان او بعد از دستگیری در سال ۱۳۶۰ بود که بیش از چهار سال بطول انجامید. شهرنوش پارسی‌پور اکنون سال‌ها است که ساکن امریکا شده و در آنجا نیز نوشتن را رها نکرده است.
از جمله آثار پارسی‌پور می‌توان به سگ و زمستان بلند،‌ طوبا و معنای شب، زنان بدون مردان و عقل آبی اشاره کرد. او همچنین کتابی با عنوان خاطرات زندان نوشته است که از جمله آثار مهم در این زمینه محسوب می‌شود. شهرنوش پارسی‌پور در خردادماه سال ۱۳۸۹ دکتری افتخاری دانشگاه براون امریکا را دریافت کرد وهمچنین در آبان ماه گذشته جایزه بیتا دریاباری را از دانشگاه استنفورد آمریکا دریافت نمود.

به نظر می‌رسد که در ده‌های اخیر ارزش‌های حقوق‌بشری در همه حوزه‌های فکری اثرگذار شد. از دیدگاه شما این اثراگذاری در جهان ادبیات چگونه بود؟
تصور می‌کنم که این ارزش‌ها در ادبیات هم اثر گذارند. امروز ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که مرزهای فکری و قراردادی فرو می‌ریزند و انسان‌ها فارغ از این محدودیت‌ها ارزش پیدا می‌کنند. البته تعصبات و قوم‌گرایی‌ها و میهن‌پرستی‌ها و خود را تافته جدابافته دیدن هنوز هم رواج دارد و جوامع نوعی از استقلال را هنوز دارند. در چنین وضعی، ارزش‌های حقوق‌بشری اهمیت می‌یابد و می‌کوشد تا همه افراد بشر را با یک تعریف یکسان و بدون تبعیض حمایت کند. در این نگرش حقوق همه انسان‌ها محترم بوده و هدف آن است تا از تبعیض و جنگ و خونریزی و تباهی جلوگیری شود. چنین آرزویی در ادبیات هم هست و می‌شود آنرا ظهور ارزش‌های حقوق بشر در این حوزه دانست.

بنابراین آیا ارزش‌های حقوق‌بشری بر نحوه خلق آثار ادبی هم اثر می‌گذارند؟ یا اینکه ادبیات در برابر این ارزش‌ها باید بیطرف بماند؟
ادبیات نمی‌تواند در برابر جهان پیرامون خود بی‌تفاوت باشد، چرا که نویسنده نیز در همین جهان زندگی می‌کند و چون در اینجا زندگی می‌کند باید به آن فکر کند. نویسنده نمی‌تواند تنها برای یک قوم یا قبیله کوچکی بنویسد. در جهان امروز که رد و بدل شدن ایده‌ها و عقاید و نظرات مختلف شتاب گرفته، دیگر امکان محدود ماندن به یک اقلیم و بی‌تفاوتی در برابر جهان نیست. از طرفی نه امروز بلکه از چند قرن پیش به این سو، نویسندگان وقتی که می نویسند هم به جامعه خود توجه دارند و هم در عین حال به جهان پیرامون هم می‌پردازند. هر چه جهان ما نوتر و ابزارهای زندگی و ارتباط پیشرفته می‌شود، این نوع از مواجهه با جهان هم گسترده‌تر می‌شود. نویسنده ایرانی هم همینطور است. فرضا وقتی که من می نویسم، فقط به ایران فکر نمی‌کنم. شخصیت‌های نوشته‌های من هم گرچه ایرانی هستند، اما در عین‌حال جهان‌وطن‌اند و شناسنامه بین‌المللی دارند. در چنین وضعی ارزش‌های حقوق‌بشر هم در متن جاری است. البته ممکن است که این ارزش‌های حقوق بشری لزوما و همواره در وجه سیاسی‌شان ظاهر نشوند، اما به هر حال همیشه حضور دارند.

این‌گونه که من می‌فهمم شما ارزش‌های حقوق بشری را به حضور جهان‌شمول نویسنده نسبت می‌دهید و در مقابل ارزش‌های بومی و منطقه‌ای و یا ناسیونالیستی می‌گذارید. آیا معتقدید که خواست‌های بومی در برابر حقوق‌بشر قرار دارند؟
فکر می‌کنم که در موارد متعددی همینطور است. در بسیاری از جوامعی که بر اساس بومی‌گرایی و ناسیونالیسم بنا می‌شود، افراد حاضرند که برای این خواسته‌ها، بکشند یا کشته شوند و در برابر دشمنان هویتشان قرار گیرند. باید چنین تصوری را در جهان تغییر داد. ما در عصری بسر می‌بریم که ارزش‌های جدیدی خلق شده و همه انسان‌ها می‌توانند در کنار هم زندگی کنند. به همین دلیل ما نیاز به ارزش‌های جهانشمول داریم. البته در یک جامعه ملی هم حقوق‌بشر و ارزش‌های آن باید حفظ شود و بین طبقات مختلف اجتماعی و میان زنان و مردان برابری حقوقی برقرار شود و همه زمینه‌های تبعیض و تمایز از بین برود. بنابراین ضرورت تحقق حقوق بشر در یک جامعه کوچکتر هم مطرح است. اما ما الان درباره ادبیات و نوشتن صحبت می‌کنیم و به همین دلیل است که نویسنده را در جایگاهی جهانشمول باید دید.

گفتید که نویسنده نمی‌تواند در برابر ارزش‌های حقوق بشر بی‌تفاوت باشد چرا که در یک جایگاه جهانشمول قرار دارد و این ارزش‌ها هم ارزش‌هایی جهانشمول‌اند. حال پرسش این است که آیا نویسنده باید میان ارزش‌های جهانشمول و ارزش‌های بومی بی‌طرف بماند؟
مهمترین صفتی که یک نویسنده باید داشته باشد، صداقت است. اگر صداقت را از یک نویسنده بگیریم، عملا قادر به خلق آثار تاثیرگذار نخواهد بود. اگر نویسنده‌ای صادق باشد، نگاهی که به جهان دارد، نگاهی انسانی است و پشت این نگاه انسانی، ارزش‌های حقوق‌بشری قرار دارند. از این جهت بود که گفتم نویسنده نمی‌تواند در برابر این ارزش‌ها بی‌تفاوت باشد، بلکه همواره در این سوی ایستاده است.

ما دوره‌هایی داشتیم که بحث از هنر یا ادبیات متعهد می‌شد و اینکه نویسنده باید متعهد باشد. البته در دهه چهل و پنجاه، معنی تعهد داشتن یا تعهد نداشتن، تفاوتهایی با امروز داشت. با این توضیحاتی که دادید، به نظر می‌رسد که شما نیز به نوعی از تعهد اخلاقی نویسنده در برابر ارزش‌های جهانشمول معتقدید.
بله، یک نویسنده اگر همان نویسنده جهانشمول با نگاه انسانی که گفتم باشد، متعهد هم هست. فرض کن نویسنده نمی‌تواند در زمانی که جامعه گرفتار یک موقعیت فاشیستی است، بی‌طرف بماند. یا نویسنده نمی‌تواند از یک قاتل زنجیره‌ای دفاع کند. یا او نمی‌تواند در برابر شرایط غیرعادلانه فرضی بی‌تفاوت باشد. نویسنده همیشه در سویی ایستاده است که به سود بشریت می‌داند. این البته تنها مسئولیت نویسنده نیست. همه انسان‌ها خودبخود چنین تمایلی دارند و نویسنده هم با هنرش چنین می‌کند. فرض کن وقتی یک نویسنده در داستانش، قاتلی را روانکاوی می‌کند، یا جنایتی را می‌کاود، در واقع به جامعه انسانی کمک می‌کند که این نوع از ناهنجاری‌های انسانی را بشناسد. پس آنچه درباره تعهد می‌گویم، از این نظر است. نویسنده از این جهت در برابر جامعه انسانی متعهد است.

در کشمکش میان دولت و جامعه، آیا نویسنده باز هم در سویی مشخص خواهد ایستاد؟
سهراب سپهری می‌گفت “و قطاری دیدم که سیاست می‌برد و چه خالی می‌رفت.” فرض کن الان میلیاردری رئیس‌جمهور امریکا شد. خب اینجا مشخص است که نویسنده کدام سو می‌ایستد. همین چند روز پیش خبری منتشر شده بود که هشت نفر به اندازه نیمی دیگر از بشریت ثروت دارند. در چنین وضعی نویسنده چگونه می‌تواند به سود آنها چیزی خلق کند؟ در چنین روزگاری، نویسنده اگر می‌خواهد همچنان نویسنده باشد، مجبور است که در کنار مردم بایستد. به نظر می‌رسد که اگر نویسنده‌ای در کنار قدرت سیاسی یا مالی بایستد، تمام داشته‌اش را فروخته است. من اینطور باور دارم.

بگذارید به تجربیات خودتان هم اشاره‌ای کنیم. شما چند بار بازداشت شده‌اید. یکبار پیش از پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ و در حکومت پیشین اتفاق افتاد که زیاد طولانی نبود و دفعات دیگر بعد از انقلاب بود که مجموعا دوره‌ای طولانی در زندان ماندید. تجربیات شما نشان می‌دهد که به آنچه گفتید عمل کرده و علیه منافع قدرتمندان اقدام کرده‌اید. آیا همین تجربه است که تعریف شما از نویسنده را می‌سازد؟
من چهار بار دستگیر شدم. یکبار قبل از انقلاب و سه بار پس از انقلاب بود. در یکی از این نوبت‌ها هم چهار سال و چهار ماه و هفت روز در زندان ماندم. در آن دروه من اتهام مشخصی نداشتم. برای کوتاه شدن این زندان باید همکاری می‌کردم، اما هرچه فکر کردم، دیدم که امکان همکاری با این ساختار را ندارم. طولانی شدن زندان من در آن زمان به همین علت بود. من می‌دانستم که اگر از اصول اولیه انسانی و باورهایم چشم‌پوشی کنم، نور قلمم و ارزش هنرم و سرچشمه خلاقیتم از بین خواهد رفت. می دانستم که در اینصورت روشنایی هنر برای من تاریک می‌شود و دیگر قادر به نوشتن نخواهم بود. در آنجا نه به گروه یا حزب سیاسی خاص بلکه به این اصول اولیه انسانی متعهد بودم. هنوز هم معتقدم که باید به این اصول تعهد داشت. و منظورم از تعهد همین است.
آنچه من معتقدم، به معنی کار سیاسی و همکاری یا جبهه‌گیری به نفع این یا آن حزب سیاسی نیست، بلکه معتقدم که تعهد به اصول انسانی اولویت اصلی هر نویسنده باید باشد. البته من هم عقاید سیاسی دارم. سوسیالیستم و به دموکراسی باور دارم و بر اساس همین نگرش زندگی می‌کنم.

با توجه به تجربه‌ای که خودتان پیش و بعد از انقلاب داشتید، و به عنوان نویسنده دچار سرنوشت مشابهی بودید، آیا می‌توان گفت که عاقبت مواجهه نویسنده با نهاد قدرت در ایران، فارغ از اینکه این قدرت چه جنسی داشته باشد، یکسان است؟
به هر حال در هر دو مورد من در برابر قدرت بودم. قبل از انقلاب به دلیل اعدام خسرو گلسرخی و کرامت‌الله دانشیان که به نظرم ظالمانه بود، از محل کارم در رادیو و تلوزیون استعفا دادم. واقعیت این است که اگر در برابر این ماجرا بی‌طرف می‌ماندم و کاری نمی کردم، باز هم سرچشمه هنر و قلمم نابود می‌شد. نمی‌توانستم ببینم که به دلایل واهی جان انسان ها را می‌گیرند و ظلم می کنند. در رابطه با همین ماجرا، پنجاه و چهار روز بازداشت شدم. پس در آن ماجرا در برابر قدرت بودم. بعد از انقلاب نیز همینگونه بود . البته مرا بدون هیچ علتی دستگیر کرده بودند، اما من باور داشتم که اگر از اصول اولیه انسانی خارج شوم، نور و جان قلم من از بین خواهد رفت و به همین دلیل نمی‌خواستم که تسلیم شوم.

با تاکیدی که بر تعهد نویسنده بر اصول جهانشمول انسانی دارید، فکر می‌کنید که آیا همین تعریف درباره روزنامه‌نگاری به عنوان شاخه‌ای از نویسندگی هم وجود دارد؟ گفته می‌شود که روزنامه‌نگار باید بی‌طرف باشد و گاه این بی‌طرفی را در کشمکش‌های اجتماعی و سیاسی ضروری می‌دانند. آیا شما هم معتقدید که روزنامه‌نگار باید بی‌طرف باشد؟
بله من هم معتقدم که روزنامه نگار باید بی‌طرف باشد، اما این سخن به معنی بی‌تفاوتی در مقابل ظلم و ستم نیست. وقتی که ظلمی وجود دارد، ما باید در برابر آن ایستادگی کنیم. این ضرورت ماهیت انسانی وجود ما است، حتی قبل از اینکه نویسنده یا روزنامه‌نگار باشیم. روزنامه‌نگار هم باید در برابر این ظلم بی‌تفاوت نباشد، اما باید بی‌طرف بماند. این مساله تا اندازه‌ای پیچیده است. نباید فراموش کنیم که در هر ماجرایی الزاما حق با جامعه نیست و گاه مردم رفتاری دارند که دفاع از آن کار درستی نخواهد بود.
بنابراین روزنامه‌نگار بی‌طرف، نسبت به همه گروه‌بندی ها بی‌طرف است. اما او تلاش می‌کند که آن چیزی را که واقعیت است بیان کند و از آن چیزی که درست است دفاع کند. اگر روزنامه نگار یا نویسنده بخواهد که از منافع یک حزب در هر وضعی دفاع کند، احتمالا دیگر باید کار خود را رها کرده و عضو آن حزب شود و کار سیاسی کند. اما نویسنده بی‌طرف می‌ماند و فارغ از وابستگی‌های سیاسی، به حقیقت و راستی پایبند است.

پس همان شرایطی را که بطور کلی برای نویسنده قائل بودید، درباره روزنامه‌نگار هم صدق می‌دانید.
بله، همینطور است.

یکی از کارهای شما در حوزه کار نویسندگی، نوشتن خاطرات زندان بود که از جمله مهمترین منابع برای روایت زندان در دوره معاصراست. روایت زندان به یک معنی کوششی برای مقابله با فراموشی بخشی از تاریخ سرکوب است، بنابراین کار شما هم در یک روند کلی دادخواهی و در چارچوب ادبیات دادخواهی قرار می‌گیرد. آیا معتقدید که نویسنده در اینجا بی‌طرف بوده است؟
کتاب خاطرات من از زندان، باز هم در همان چارچوب پایبندی به ارزش‌های جهانشمول انسانی باید دیده شود. من در آنجا از هیچ گروهی هواداری نمی‌کنم و حتی از خودم نیز انتقاد کرده‌ام. در آنجا سعی کردم که واقعیت زندان را تصویر کنم. پس از آنکه خاطراتم منتشر شد، حتی در ایران هم تلاش‌هایی برای انتشار آن صورت گرفته بود. این کتاب بصورت زیرزمینی بارها منتشر شد و هزاران نسخه آن فروش رفت. هم کسانی که زندان را تجربه کرده بودند و هم دیگرانی که تجربه‌ای از آن نداشتند، با این کتاب ارتباط برقرار کرده بودند. من بی‌طرفانه اما نه بی‌تفاوت، در آنجا ایستاده بودم. من سعی کرده بودم که وجوه گوناگون این واقعه را ببینم. فرض کن در آنجا نقل می‌کنم که یک زندانی گله داشت که چه ظلمها می‌کنند. و من گفته بودم وقتی شما معتقدید که یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ یا او سر ما بدار سازد آونگ، پس چرا گله می‌کنید؟ الان همین اتفاق افتاده و چون می‌خواستید که سر خصم را به سنگ بکوبید، خصم هم سر شما را به دار آونگ کرده! من در آنجا سعی کرده‌ام که کاملا بی‌طرفانه موقعیتی را که در آن لحظات استثنایی جامعه ایران وجود داشت، تصویر کنم.

و فکر می کنید که این بی‌طرفی و یا به بیان دیگری که داشتید، این صداقت نویسنده است که موجب توجه عمومی به آن شده است؟
بله. همینطور است.

چگونه یک نویسنده در این فرایند درگیر می‌شود؟ روایت زندان چگونه می‌تواند بی‌طرف باشد؟
گفتم که نویسنده بی‌تفاوت نیست اما بی‌طرف است. نویسنده بی‌آنکه اجازه دهد قدرت یا دولت یا مردم حتی منافع خودش بر نوشته او مسلط شوند، باید صادقانه روایت کند. البته این لحظه سختی است. گویا که روی طناب بند بازی راه می‌روید. هر لحظه امکان سقوط وجود دارد و حفظ بی‌طرفی خیلی سخت است. من در این کتاب از خودم انتقاد می کنم. در جایی نوشته‌ام که وقتی یک زندانی را که خیلی اذیت می‌کرد لو دادم و راجع به روابط جنسی‌اش صحبت کردم، در واقع پست شده بودم . با چنین کاری از اصول انسانی خارج شده بودم. من به این رفتار در کتاب اعتراف کردم. پس به بهای بی‌طرفی، حتی علیه خودم نیز حرف زده‌ام. علت توجه به آن کتاب نیز همین مساله بود چرا که نویسنده در مقابل همه حتی خودش، بی‌طرف بود و سعی داشت تا همه را با هم محک بزند.

البته علی‌رغم کوشش‌هایی که می‌شود، می‌بینیم که جامعه بعد از مدتی دچار فراموشی نسبت به گذشته می‌شود. و حتی از آن گذشته تاریک و بازیگران دیروز که خود در سرکوب یک دوره دست داشتند، گاه اعاده حیثیت هم می‌شود. فرض کنید به علت مواجهه امروز با یک حکومت سرکوبگر ، گروهی از مردم به دفاع از حکومت سرکوبگر پیشین روی آورده‌اند. آیا بخشی از مسئولیت این ضعف حافظه بر عهده نویسندگان نیست؟
البته که نویسندگان هم در حفظ خاطرات گذشته باید سهم داشته باشند. اما بررسی بی‌طرفانه این ماجرا هم کار مشکلی است. در زمان شاه اتفاقات زیادی می‌افتاد که مردم را ناراضی و رنجیده خاطر می کرد. پس مردم قیام کردند. اما باید گفت که مردم در لحظه‌ای قیام کردند که آن حکومت برخی اقدامات مثبتی هم انجام می‌داد. کشور تا حدی در حال توسعه بود. کارخانه‌ها ساخته می‌شدند، جاده ها آسفالت می‌شد. دانشگاه ها گسترش یافته بود. خواسته‌های زنان مورد توجه قرار داشت و… خلاصه کارهایی می‌شد که به نفع جامعه هم بود. بعد انقلاب شد و حکومتی مذهبی به قدرت رسید که دیکتاتوری دینی را برقرار کرد. چنان وضعی پیش آمد که مردم نگران و ناراضی و خشمگین با گذشته مقایسه می‌کنند و شرایط گذشته را بهتر می‌بینند. نویسنده باید همه این تصاویر را با هم ترسیم کند و همچنان بی‌طرف باشد. هم نارسایی‌ها و اشکالات آن دوره را ببیند و هم این دوره را. از طرفی باید شرایط امروز را هم بی‌طرفانه روایت کند. آیا جامعه می‌تواند در شرایط بحرانی امروز مثل گذشته عمل کند؟ اینها وظیفه نویسنده است که بی‌طرفانه بررسی کند.

می‌دانید که در جوامعی مثل جامعه ما گروهی هم هستند که ارزش‌های حقوق بشری را یک مقوله غربی توصیف می‌کنند. وقتی نویسنده ما هم به این ارزش ها پایبند باشد، او را هم غربی خواهند دانست. در اینجا چگونه می توان در جای بی طرف ایستاد؟
ما در یک حکومت دیکتاتوری مذهبی بسر می‌بریم که ارزش‌هایی خاص خودش ساخته است. فرض کنید که جزای برخی جرم‌ها را با قیمت شتر می‌سنجد. البته این ارزش‌ها با آن ارزش‌های جهانشمولی که نویسنده باید به آن پایبند باشد، و با روح زمانه در تضاد است. این ارزش ها با حقوق بشر هم در تنافر کامل است. فرض کنید وقتی ازدواج دختربچه‌های نه یا ده ساله را تایید می‌کند، در واقع حقوق اولیه کودکان را نقض می کند. نویسنده ناچار است که در برابر این تضادها قرار گیرد و بکوشد که به مرور جامعه را به سوی ارزش‌های حقوق بشری هدایت کند. این بحران در اکثر جوامع وجود دارد. نویسنده متعهد است که از حقوق‌بشر دفاع کند و با تضادهای جامعه‌اش مقابله کند.

بنابراین در مواجهه با جامعه بومی، نویسنده به ارزش‌های جهانشمولش پایبند می‌ماند.
بله. بی‌تردید همینطور است. اما البته برای تغییر در جامعه بومی‌اش باید از ظرفیت‌های جامعه بومی هم استفاده کند. فرض کنید حق داشتن رابطه جنسی سالم از امور بدیهی در جوامع جدید بوده که در جامعه بومی ما با محدودیت مواجه است. در چنین وضعی برخی سنت‌های بومی، مثل صیغه می‌تواند در این مرحله کمک کند. خیلی بحث می‌کنند که آیا این مساله پدیده درستی است یا نه؟ اما در جامعه سنتی ایران این مساله امر رایجی بود و امروز می‌تواند بخشی از مشکلات را حل کند.

برای خواندن گفتگوی هفته پیش با آرش نراقی به اینجا رجوع کنید