ایجاد فضای سرکوب، پیش از هرچیز حقوق روزنامهنگاران را نقض میکند
فایل پیدیاف گفتگو را از اینجا دانلود کنید
گفتگو با نوشابه امیری درباره نسبت روزنامهنگاری و حقوق بشر
کار روزنامهنگار منطبق بر موضوع حقوقبشر است
محمد حیدری
اشاره: نوشابه امیری (متولد ۱۳۳۱) روزنامهنگار و نویسنده شناخته شده ایرانی است. خانم امیری دبیر سرویس سیاسی روزنامه کیهان بود ولی یک سال پس از انقلاب مجبور به ترک این روزنامه شد. بعدها و از سال ۱۳۶۹ که زمینه فعالیت روزنامه نگاران قدیمی بیشتر شده بود، او به عنوان عضو شورای سردبیری مجله گزارش فیلم فعالیت می کرد. او همچنین در عرصه سینما نیز فعالیت کرده و فیلمنامههایی نوشته است. “درهشاپرکها”، از جمله این فیلمنامهها است. از سال ۱۳۷۶ و با آغاز به کار دولت خاتمی که فضای روزنامهها نیز بازتر شد، نوشابه امیری مدتی در روزنامههای تازهتاسیس از جمله روزنامه جامعه و صبحامروز فعالیت کرد. خانم امیری بالاخره از اوایل دهه هشتاد به فرانسه مهاجرت کرد و سالها عضو شورای سردبیری سایت روزآنلاین بود.
از اینجا شروع کنیم که آیا به نظر شما بیطرفی در روزنامهنگاری ممکن است؟ و اساسا بیطرفی به چه معنی است؟
هرچند معتقدم کسانی که ابتدا این مفهوم را ترویج کردند، لابد تعریف مشخصی هم داشتند، و بیشک نیت خوبی هم داشتند، اما من آن را یک کلمه نامفهوم و نامشخص میدانم. البته در اینجا قصدم آن نیست که بگویم با این عبارت و ایدهای که دارد، مشکلی دارم، بلکه میخواهم تاکید کنم که این کلمه مفهوم چندان مشخصی ندارد. درباره عبارت بیطرفی میتوان از دو منظر سخن گفت.
اگر بیطرفی به معنی ضرورت روایت کردن “واقعیت” آنگونه که هست، باشد، حرف درستی است و غیر از این نباید باشد. فرض کنید وقتی که من به عنوان روزنامهنگار یا خبرنگار یا گزارشگر در جایی هستم که میخواهم خبری از یک اتفاق بنویسم، نباید چیزی بنویسم که در آنجا اتفاق نیفتاده باشد. یا اگر با کسی گفتگو کردم، چیزی را که نگفته از طرف او بیان نمیکنم. خبر دروغی را به نفع یا به ضرر کسی نمینویسم. یا بخشی از واقعیتی را که دیدهام، پنهان نمیکنم. فرضا چیزی که خیلی مرسوم شده و از سخنان یک نفر، فقط بخشهایی را که در راستای نظریات خودشان هست، برجسته میکنند، نوعی از پنهان کردن واقعیت است. بیطرفی به این معنی، ضرورت کار روزنامهنگاری است و مفهوم بیطرفی در اینجا قابل درک میشود و پایه و اساس این کار خواهد بود.
اما فراتر از آن، مساله بسیار پیچیدهتر میشود و عوامل گوناگونی را که در کار روزنامهنگاری دخیل هستند باید در نظر بگیریم. در این معنی ما از امکان یا عدم امکان بیطرفی در مناسبات و شرایط پیچیده حاکم بر جامعه حرف میزنیم. اینکه شما کجا زندگی میکنید و در کدام رسانه هستید، چه نوعی از روزنامهنگاری و چه شیوه از آن، کار شما است، محدودیتهای کارتان چیست، محدودیتهای زبانی شما چیست، محدودهها و محدودیتهای سیاسی شما چیست و بسیاری مسائل دیگر، آن عوامل بیرونی خواهند بود که بر کار شما اثرگذار میشوند و نمیتوان این تاثیرات را نادیده گرفت. کسانی که تاثیر عوامل خارج از اراده روزنامهنگار را در نظر نمیگیرند، در واقع مشغول شعاردادن هستند. من شعار دادن را خیلی نمیپسندم و معتقدم باید واقعیت را در نظر گرفت.
لابد شنیدهاید که افرادی مثل حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان، گفتهاند که بیطرفی در روزنامهنگاری معنی ندارد. میخواستم توضیح دهید که چه تفاوتی میان سخن شما و ایشان وجود دارد؟
من اصولا آقای شریعتمداری را روزنامه نگار نمی دانم، او روزنامه نگاری می کند اما روزنامه نگار نیست و به دلیل نقش و وظایف امنیتی که دارد ، اساسا دروغنویسی و در جهت منافع حکومت نوشتن را جزئی از کار روزنامهنگاری میداند. او سخنگوی حکومت است و واقعیت شرایطی را می گوید که در آن به اصطلاح روزنامه نگار نباید بی طرف باشد؛ باید دروغ بنویسد. براساس همین استدلال است که برای مخالفان کیفرخواست مینویسد و مانند بقیه نهادهایی که کیفرخواست مینویسند، دروغ هم مینویسد، قلب واقعیت هم میکند، پنهانکاری هم میکند. او کسی است که از مخالفان حکومت، منتقدان وضع موجود و به طور کلی همه کسانی که از دید او «ذوب شده» در وضع موجود نیستند،بازجویی می کند.پس از او و همانندانش که بگذریم می رسیم به بحث من درباره عوامل محیطی و مناسبات موثر بر کار روزنامهنگاری . این مساله هم فقط مربوط به ایران نیست. در همه جای دنیا، مطرح است . امروز دنیای رسانهها، بین خیلی بزرگها و خیلی کوچکها تقسیم شده است. رسانههای بزرگ توسط صاحبان سرمایههای بزرگ اداره میشوند، و رویکرد کلی آنها هم متناسب با نحوه اداره آنها است. البته در این رسانهها و در هر خبر جزئی آنها، شاید نتوان این رویکرد کلی را پیدا کرد، اما در نهایت این رسانهها سخنگویان یک وضعیت مشخص هستند. البته در آن رسانهها، قواعد تثبیت شده کار و استانداردهای لازم رعایت میشود. فرضا به ندرت اتفاق میافتد در آنجا خبری دروغ را منتشر کنند. یا نمیبینیم که در این رسانهها، مانند آنچه که فرضا در خبرگزاری فارس بارها اتفاق افتاده، مصاحبهای کامل را جعل کنند. اما در همین رسانهها، بالاخره نوع پرسشی که طرح خواهد شد، از زاویه نگاه خودشان خواهد بود.
رسانههای خیلی کوچک هم که عملا فضایی برای اثرگذاری ندارند و اغلب درگیر شرایط نابرابری هستند که در آن گرفتار شدهاند.روزنامهنگاری که قرار است در یک رسانه کوچک کار کند، و اگر آنجا نباشد در جای دیگر کاری نخواهد داشت، دچار مشکلات این رسانه کوچک هم هست.
حال بیایید این وضعیت کلی و جهانی را در کشوری مثل ایران یا سوریه یا عراق یا افغانستان ببینیم. در اینجا روزنامهنگار در برابر شرایطی قرار دارد – نمیگویم در برابر حکومتی قرار دارد- که آن شرایط ناقض قواعد حرفهای او است. بنابراین روزنامهنگاری که بنیان کارش آزادی بیان است، در جایی که آزادی بیان نقض میشود، باید در جهت آزادی بیان هم تلاش کند.
پس در چنین وضعیتی معتقدید که شرایط برای روزنامهنگاری سخت شده و امکان کار بیطرفانه به معنی بیطرف در مناسبات قدرت کمتر میشود.
آن شرایط که گفتم، قواعد حرفهای کار روزنامهنگاری را نقض میکند و اجازه کار روزنامهنگاری را نمیدهد. در اینجا روزنامهنگار چه چاره دیگری جز مقابله با این شرایط دارد؟ اگر بطور خاص درباره ایران صحبت کنیم، معتقدم شرایط بگونهای شده که به هیچ وجه روزنامه مستقلی وجود ندارد. در اینجا روزنامهنگار در قدم اول در برابر صاحبامتیاز و مدیرمسئولی قرار دارد که بجز چند استثنا، وابسته به حاکمیت است، امنیتی است، به سرمایههای قدرتمندان جناح های حاکم، از دولتی و غیر دولتی وابسته ست و… همه این افراد هم برنامهها و نیات سیاسی خودشان را دارند. پس از همین قدم اول مفهوم بیطرفی مخدوش می شود. در قدم بعدی هم در برابر حکومت و نهادهای قانونی و غیرقانونی آن قرار دارد که بر مال و جان او حاکم اند و نشان داده اند از انجام هیچ کاری در جهت منافع و برنامه های خود رویگردان نیستند.
بنابراین تکرار میکنم بی طرفی در جایی که باید به قواعد کار پایبند باشیم، خبر را درست بنویسیم، واقعیت را تغییر ندهیم، گزارش را جعل نکنیم، باید همچنان برقرار باشد و من به عنوان یک روزنامهنگار تا جایی که متوجه باشم، این قواعد را رعایت می کنم.
اما در شرایط ما و در چنین مناسباتی، جایی هست که خود روزنامهنگار و حرفه او، موضوع«خبر»ست ، خودش همان واقعیتی است که باید بیطرفانه گزارش شود. فرض کنید یکی از همکاران شما را دستگیر میکنند، یا شما را تحت فشار میگذارند و میگویند این موضوع را بنویس و آن دیگری را ننویس، فلان حادثه را خبر کن و فلان حادثه را مسکوت بگذار، رای بده یا رای نده، اینجا دیگر شما خبرنگار نیستید، بلکه خودتان خبر شدهاید. خبر و خبرنگار با هم درآمیخته شدهاند. در اینجا دیگر امکان بیطرفی به معنای دوم وجود ندارد.
حتی بگذارید فراتر بروم، در شرایطی که ما در آن قرار داریم، گاهی بیطرفی، خود نوعی از طرف داشتن است. روزنامه نگارانی را می شناسیم که ظاهرا بیطرف ماندهاند. اینها شاید مورد علاقه حکومت باشند، اما مخاطب را از دست دادهاند.
خلاصه اینکه بیطرفی را در معنای اول آن که مربوط به قواعد کار حرفهای روزنامهنگاری است و پرهیز از دروغ و جعل و پنهانکاری، درک میکنم، اما آنجا که به شرایط اجتماعی ما و مناسبات حاکم در آن مربوط میشود، و در شرایطی که خبرنگار و خبر در هم آمیخته میشوند، درک نمیکنم. در حالت دوم، مناسبات حاکم چنان است که شما را به عنوان روزنامه نگار جانبدار خواهد کرد و این جانبداری اجتنابناپذیر است.
اینطور که متوجه شدم، شما دو موضوع را از هم تفکیک کردید. یکی اینکه وظیفه روزنامهنگار را بیان واقعیت دانستید که نمیتواند آن را جعل کند یا تغییر دهد. در اینجا او باید بیطرف باشد. دیگر آنکه روزنامهنگار در مواجهه با شرایط و مناسبات قدرتی که در آن قرار گرفته، نمیتواند بیتفاوت باشد و در نتیجه بیطرف نیست. شما میگویید که روزنامهنگار حتی در همان شرایط ویژه باید به قواعد حرفهای خودش پایبند باشد و جز واقعیت چیزی نگوید، اما در آن شرایط و در برابر این مناسبات نمیتواند بیطرف باشد.
بله. روزنامهنگار در یک سطح باید بیطرف باشد و در سطح و لایه دیگر نمیتواند بیطرف باشد. بگذارید توضیح دیگری به شرایطی که روزنامهنگار ایرانی در آن قرار دارد اضافه کنم. شما در وضعیتی قرار گرفتهاید که حتی به موضوع خبر دسترسی ندارید. در بخشی که به خودتان مربوط است، امر پنهانی وجود ندارد، اما در سوی دیگر همه چیز پنهان شده است.
فرض کنید در شرایط ایران، آیا میتوان مقامات بالاتر مملکت را مورد سوال قرار داد و از آنها خواست که درباره یک موضوع مشخص پاسخگو باشند؟ اساسا به آنها دسترسی ندارید. و حتی اگر دسترسی داشتید، آیا سوال کردن شما خودش جرم نمیشود؟ در چنین شرایطی چگونه میتوانید بیطرف باشید؟ بیطرفی مگر آن نیست که بتوانید دیدگاههای مختلف و متضاد را منعکس کنید؟ بیطرفی مگر این نیست که نظرات و مدعای دو سوی یک ماجرا بصورت یکسان گزارش شود؟ وقتی شما به یک طرف ماجرا دسترسی ندارید، بیطرفی چه معنی دارد؟ وقتی که بخش اعظم اطلاعات پنهان شده و به منابع خبر دسترسی ندارید، امکان بیطرفی وجود نخواهد داشت. در این وضعیت خودتان هستید و شرایطی که موضوع خبر شما است و گاه خود شما که موضوع خبر شدهاید. این شرایط، ناخواسته شما را به سمت جانبداری میبرد.
به عنوان مثال من میخواهم بدانم ماجرای زندانی شدن عیسی سحرخیز چیست. بخشی از حرفهای سحرخیز و منابع نزدیک به او را میتوانم بشنوم که آن هم البته دقیق نیست و اجازه دسترسی به خود او را نداریم. اما آیا امکان این هست که از رئیس دادگاه او یا مقامات امنیتی بازداشت کننده او چیزی بپرسیم؟ در این وضعیت، روزنامهنگار به سمتی کشیده میشود که جانبدار به نظر بیاید حتی اگر جانبدار نباشد. به حوادث سالهای اخیر توجه کنید. مثلا ما درباره ماجرای ترور آقای حجاریان چه میدانیم؟ گفته میشود که فردی به اسم سعید عسگر به او تیراندازی کرد. اما درباره جزئیات ماجرا چه میدانیم؟ آیا امکان کند و کاو در اینباره هست؟ از طرفی چنانکه گفتم، روزنامهنگاری که خودش تبدیل به خبر شده، در وضعیتی قرار میگیرد که نیاز به همدلی دارد و بنابراین امکان بیطرفی ندارد.
بیایید شرایط را بگونه دیگری در نظر بگیریم. فرض کنید که ما با شرایطی مثل ایران و عراق و افغانستان مواجه نیستیم و شما یک روزنامهنگار فرانسوی هستید که در همانجا میخواهید کار کنید. در چنین شرایطی آیا امکان روزنامهنگاری بیطرف هست؟ و آیا روزنامهنگار میان منافع مردم و منافع قدرت باید بیطرف باشد؟ در اینجا وظیفه روزنامهنگار چیست؟
در پاسخ پرسش اول اشاره کردم که بیطرفی به معنای دوم در هیچ جای دنیا ممکن نیست. بازیهای قدرتمندان و امکانات قدرت و مناسبات آن، چنان پیچیده است و چنان گسترش پیدا کرده که هر روز کار روزنامهنگار محدودتر میشود و بنابراین باید از خودش دفاع کند.
چندی پیش یک برنامه تلویزیونی درباره مبارزات پیش از انتخابات در اینجا میدیدم که نقدی هم بر این مبارزات بود. در آنجا تاکید میشد که حتی سازماندهیهایی که توسط منابع مختلف قدرت انجام میشود و امکاناتی که در اختیار افراد مختلف گذاشته میشود، چنان است که عملا امکان بیطرفی در این مناسبات را گرفته است. این مساله امروز دغدغه بزرگی در دنیا و دغدغه بزرگ دموکراسی است. حتی وقتی مطبوعات امروز را با مطبوعات دهه پنجاه یا شصت مقایسه کنید، میبینید که تغییرات مهمی داشتهاند.
اما چون فضای دموکراتیک وجود دارد، روزنامهنگارها همچنان کار خودشان را میکنند و اغلب آنها به تعهدات حرفهایشان پایبنداند. پس سادهترین جواب این است که روزنامهنگار نباید عضو هیچ حزبی باشد و باید بلندگوی واقعیتهای جامعه شود. اما وقتی دسترسی به واقعیت روزبهروز محدودتر میشود، و در حالی که رسانهها تحت فشارهای اقتصادی بسیار وحشتناکی هستند و میبینید که در همه جای دنیا روزنامهها در حال تعطیل شدن هستند، و در حالی که پشت این نشریات صاحبان قدرت و سرمایه هستند، نمیتوان که انتظار وضعیت آرمانی را داشت.
اینکه روزنامهنگار در کشمکشهایی که میان قدرتمندان وجود دارد، بیطرف بماند، قابل دفاع است. اما میخواستم بدانم که به نظر شما آیا روزنامهنگار در کشمکش میان منافع مردم و منافع قدرت هم باید بیطرف باشد؟ آیا باید روزنامهنگار در جایی بایستد که منافع مردم تامین شود؟
من در اینجا نمیگویم در کنار مردم، بلکه میگویم در کنار واقعیت. روزنامهنگار باید در جایی بایستد که واقعیت را برملا کند. این البته به نفع مردم هم هست. روزنامهنگار در ماجرایی که اتفاق میافتد، باید واقعیت را نشان دهد. مهم نیست که بازیگران آن چه کسانی هستند: مردماند، صاحبان قدرت هستند، صاحبان سرمایه هستند، هر چه میخواهد باشد.
فرض کنید شما اگر در جبهه جنگی مثل سوریه هستید که نیروهای متنوعی در آن درگیر شدهاند، باید بتوانید همه جنبههای واقعی این جنگ را گزارش کنید. شما وقتی از “مردم” حرف میزنید، بدیهی است که تمایلی وجود دارد که از مردم حمایت کنیم. اما روزنامهنگار موظف است که فارغ از علائقاش، همه واقعیت را گزارش کند.
اگر دسترسی کامل و آزاد به واقعیت دارید، باید جانبدار واقعیت باشید . در گذشته روزنامهنگاران واقعی و اصیل، خودشان بازیگر نبودند، بلکه تنها گزارشگر واقعیت بودند. امروز البته ماجرا عجیبتر شده و با ظهور شبکههای آنلاین اجتماعی، خوبی و بدی یک گزارش بدون توجه به میزان پایبندی آن به واقعیت، به تعداد لایکهایش مربوط میشود. بنابراین در اینجا باید بگویم که روزنامهنگار نه در کنار مردم و نه در کنار حکومت، بلکه باید در کنار واقعیت قرار گیرد.
کسانی که مدافع بیطرفی در روزنامهنگاری هستند حتی گاه به نظریه پردازهای علوم انسانی در جوامع دموکراتیک استناد کردهاند. اما در همین جوامع دموکراتیک ما میبینیم که روزنامهنگاران بیطرف نیستند. برای نمونه در همین انتخابات اخیر ریاستجمهوری امریکا، بسیاری از روزنامهنگاران آشکارا از یک کاندیدا حمایت کردند. در چنین وضعیتی وقتی که روزنامهنگار وارد کشمکش سیاسی میشود، آیا میتوان گفت که همچنان به وظیفه روزنامه نگاری خود عمل میکند؟
دقیقا همینطور است. روزنامهنگارها و روزنامهها در جایی که تضادهای اجتماعی به نقطهای خطرناک میرسد اعلام موضع میکنند. ما مشابه این وضعیت را در فنلاند شاید نبینیم، اما در امریکا چنین وضعیتی هست. علتش هم در آنجا است که بخش بزرگی از مردم احساس خطر کردهاند، و این هم بخشی از واقعیتی است که روزنامهنگار باید گزارش کند. و طبیعی است که روزنامهنگار هم بعنوان بخشی از جامعه موضعاش را بگوید. اما در این موضعگیریاش ضرورتهای حرفهای را نادیده نمیگیرد. روزنامهنگار دروغ نباید بگوید، پنهانکاری نباید بکند، جعل نباید بکند. در جوامعی که ملتها و دولتها از هم دورتر باشند، این کشمکش اجتماعی و این واقعیت پررنگتر هم خواهد شد. این فقط روزنامهنگارها نیستند که ممکن است موضعگیری کنند. هنرمندان هم همینطورند. نویسندگان هم ممکن است وارد میدان شوند.
در سال ۱۹۶۷ که جنبش دانشجویی در جریان بود، وقتی نوبت برگزاری جشنواره کن رسید، گروهی از هنرمندان روی صحنه جشنواره رفتند و به شرکت کنندگان گفتند که وقتی بچههای شما را در خیابان سرکوب میکنند، نشستن شما اینجا بیمعنی است و باید از این وضعیت خجالت بکشید. در این مورد، حتی بیانیهای هم صادر کردند.
همین الان وقتی که در جایی موقعیت گروههای راستگرای فاشیست تقویت میشود، روزنامهنگاران وارد میشوند و موضع میگیرند. این موضع گیری بخاطر آن نیست که اینها می خواهند به نفع یک جریان سیاسی اقدام کنند، بلکه علت آن است که ظهور چنین گرایشهایی میتواند موجب نابودی اصل آزادی بیان باشد که مقدمه روزنامهنگاری است. ایجاد فضای سرکوب، پیش از هرچیز حقوق روزنامهنگاران را نقض میکند و بنابراین پیش از هر کسی آنها باید مقاومت کنند. اگر جایی دیدید که روزنامهنگاران مواضعی چنین اشکار ندارند، بدانید که این خطر در آنجا کمتر است. در جامعهای که خطر نقض حقوق جمعی وجود دارد، یا اینکه از خطر گذشته و این نقض حقوق جمعی اعمال شده، غیر ممکن است که روزنامه نگار کنار بنشیند و بیطرف باشد. وقتی صدای پای فاشیسم بلند میشود، قبل از همه روزنامهنگار در خطر خواهد بود. پس وظیفه اوست که این وضعیت را افشا کند. همانگونه که یک معلم هم وظیفه دارد در مدرسه و با شاگردانش این موضوع را مطرح کند. و یک فیلمساز وظیفه دارد که نابسامانی را در فیلمش نشان دهد. روزنامهنگار هم وظیفه دارد که وقتی در برابر قدرت سرکوب گر قرار گرفت، او را افشا کند.
بنابراین به گفته شما، یک روزنامهنگار جانبدار واقعیت خواهد بود. از اینجا میخواهم که وارد بحث نسبت حقوق بشر و روزنامهنگاری شوم. در جامعهای با شرایط ایران که بخشی از واقعیت آشکار آن، نقض مداوم حقوقبشر هست، روزنامهنگار ناچار است که این واقعیت را گزارش کند. اما وقتی که این موضوع را گزارش میدهد، متهماش میکنند که بیطرف نبوده و جانبدارانه عمل کرده است. آیا میتوان گفت که روزنامهنگار در اینجا بیطرفیاش را کنار گذاشته است؟
بگذارید اول درباره حقوقبشر صحبت کنیم. نقض حقوق بشر تنها زندان کردن یا اعدام کردن تعدادی از مردم نیست. حقوق بشر را باید به اندازه واقعی آن گسترده دید. اینکه یک شهروند فارغ از عقایدش -فرض کنید یک شهروند بهایی- حق داشته باشد که کار کند، شغل داشته باشد، تحصیل کند، خانه داشته باشد، سفر برود و .. . همه جنبههایی از حقوق بشر است. اما همه این حقوق به نحوی در ایران نادیده گرفته میشوند. روزنامهنگار برای اینکه واقعیت را در اینباره گزارش کند، ناچار است که به همه این حوزهها وارد شود. وقتی هم وارد آن میشوید، نیاز به اطلاعات دارید. اگر یک طرف اطلاعات نقض حقوقاش را به شما بدهد، اما طرف دیگر حاضر به دادن اطلاعات نباشد، روزنامهنگار چه میتواند بکند؟ اگر کسی روزنامهنگار را متهم میکند که جانبدارانه عمل میکند، ابتدا باید بگویند که کجا به روزنامهنگاران امکان و فرصتی داده شد تا از مسئولان پرسش کنند و آنها کجا پاسخگو بودند؟ وقتی در هیچیک از این زمینهها، حاضر به شنیدن سوال و دادن جواب نیستند، چطور از بیطرفی حرف میزنند؟
زمانی در ایران تعداد زیادی از مردم به علت داشتن دستگاه ویدئو، دستگیر شدند، زندان رفتند، شلاق خوردند، شکنجه شدند. الان دستگاه ویدئو در بازار فروخته میشود. این یک پدیده مهمی بود که از جنبههای مختلف از جمله جنبه حقوقی یا اقتصادی و فرهنگی میتوانست بررسی شود. به لحاظ حقوقی که روزنامهنگار اجازه نداشت و آماری داده نمیشد. از نظر اقتصادی، روزنامهنگار نمیدانست که این دستگاههای ویدئو چگونه وارد کشور میشود، و چگونه بفروش میرسد و چرا با وجود برخوردها هنوز هم هست. به لحاظ فرهنگی هم که بجز روایت رسمی، امکان بررسی وجوه دیگر آن نبود. مشابه همین وضعیت الان درباره گیرندههای ماهواره وجود دارد. نه معلوم هست که پشت ماجرای واردات آن چه کسانی هستند و نه امکان بررسی مستقل جنبههای حقوقی و فرهنگی اثرات آن وجود دارد. بنابراین وقتی که اطلاعات نیست، شما ناچار به همان حداقلهایی مراجعه خواهید کرد که در دسترستان هست.
در اینجا اگر کسی شما را متهم میکند که بیطرفی را رعایت نکردید، اول باید بگوید که کجا به شما اجازه دسترسی به اطلاعات در این موارد را دادهاند و چه وقت به سوالهایتان پاسخ گفتهاند که امروز خواستار رعایت بیطرفی در گزارش شما شدهاند.
در ایران به دلیل فقدان آزادی و نقض مجموعه بزرگی از حقوق انسانی شهروندان امکان روزنامه نگاری بیطرفانه هم ممکن نیست.
توجه کنید که ما در ایران اجازه تاسیس حزب به معنای واقعی آن که سازمانیافته باشد، نداشتهایم. حزبی واقعی که بصورت مداوم و بدون سرکوب فعالیت داشته باشد نداریم. مگر به همین علت نیست که روزنامهها به تریبونهای احزاب یا افراد صاحب نفوذ تبدیل شدند؟ مگر روزنامهها نقش خودشان را به عنوان رسانه داشتند که روزنامهنگار هم نقش خودش را داشته باشد؟ روزنامهنگاری ما جای خالی احزابی را پر کرد که امکان فعالیت نداشتند. وقتی هم که روزنامهنگار در چنین وضعیتی کار کند، طبیعی است که بخشی از همان ساختار خواهد شد. حکومت نیز همان برخوردی را که با احزاب داشت با روزنامهها هم داشت.
در هیچ جای دنیا نمیبینید که دولت روزنامهای را تعطیل کند. در نهایت کسی که مقالهای یا گزارشی نوشته مسئول آن است و مسئول حقوقی نشریه پاسخگوی شکایت احتمالی است. در ایران اما یک روزنامه را تعطیل میکنند وهمه کسانی که در آن کار میکردند بصورت دستجمعی کیفر میشوند. حتی همین افراد اگر جای دیگر بروند، میگویند چون این افراد در روزنامه فلان کار میکردند که توقیف شد، پس در روزنامه بیسار هم نباید کار کنند! در چنین شرایطی روزنامهنگار باید گزارش همین واقعیت را هم بنویسد. اینجا است که روزنامهنگار خودش هم خبر میشود. اینکه ما به عنوان روزنامهنگار بهناچار در یک کشور دیگر زندگی میکنیم، نقض حقوق ما است. ما حق انتخاب دیگری که نداشتیم. طبیعی است که گزارش ما از واقعیت هم متناسب با واقعیت باشد. و این گزارش، نه تنها ناقض بیطرفی ما نیست بلکه خود ما سندی هستیم بر همین واقعیت ، ما خود مدرکی هستیم بر نقض حقوق بشر. طبیعی است که وقتی از این مدرک حرف بزنیم، کسی که حقوق ما را نقض کرده، بگوید که بیطرف نیستید.
می دانیم که دسترسی آزاد به اطلاعات بخشی از حقوق شهروندان یک کشور است. به این ترتیب وضعیت روزنامه نگاری میتواند سنجشی از برقراری یا نقض حقوق بشر در یک جامعه باشد. میخواستم درباره این نسبت توضیحی دهید.
حقوقبشر را اگر به معنای کلی که گفتم بگیریم، کار روزنامهنگار منطبق بر موضوع حقوقبشر است. از حفظ محیط زیست، حقوق کودکان، حقوق زنان، آزادیهای اجتماعی و سیاسی، حقوق کار تا سینما و هنر و موسیقی، و همه حوزههایی که روزنامه نگاران برای بیان واقعیت آن تلاش میکنند، حقوق بشر حضور دارد. ما در غرب روزنامه نگاری که با عنوان حوزه حقوق بشر کار کند، نمیشناسم. گزارشگری حوزه حقوقبشر که فقط به وضعیت نقض آشکار حقوق فعالان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بپردازد و فرض کنید از زندان یا اعدام یا شکنجه گزارش دهد، مختص کشورهایی مثل ما است. بنابراین ما با این نوع از روزنامه نگاری در نسبت مستقیم قرار گرفتهایم. بطور خلاصه میان روزنامهنگاری با همان تعریفی که درباره تعهد به واقعیت گفتم و و مساله حقوق بشر نسبتی مستقیم میبینم.
در سال های اخیر ما با موج بزرگی از خروج روزنامهنگاران ایرانی از کشور مواجه بودیم. تعدادی رسانه اینترنتی یا تلویزیونی هم خارج از ایران تاسیس شد یا وجود داشت که گروهی از این روزنامهنگاران به آنها پیوستند. ظاهرا این رسانهها وضعیت تکصدایی حاکم در داخل ایران را شکستهاند و به هر حال با کیفیتهای مختلف، صداهای گوناگونی شنیده میشود. جمهوری اسلامی این روزنامهنگاران را متهم میکند که در حال انجام کار سیاسی هستند و روزنامهنگاری پوششی برای اقدامات دیگر آنها است. اینکه جمهوری اسلامی چنین اتهامی وارد کند عجیب نیست. اما در سالهای اخیر همین اتهامات توسط برخی از کسانی که خودشان هم از ایران خارج شده و در غرب زندگی میکنند نیز وارد شده است. میخواستم اینبار جامعه تبعیدی روزنامهنگاران را در نظر بگیرید. آیا روایت نقض حقوق بشر در ایران که توسط این روزنامهنگاران انجام می شود، نقض فعالیت حرفهای آنها است؟
اول باید درباره این جامعه صحبت کنیم. بعضی روزنامهنگاران در اینجا کار سیاسی میکنند. بعضی دنبال کارها و خواستههای شخصی در قالب روزنامهنگاری هستند. حتی بعضیها به نام روزنامهنگار آمدهاند، اما روزنامهنگار نیستند. تعداد زیادی از آن صدها نفری که به اسم روزنامهنگار در اینجا ساکن شدند، در واقع روزنامهنگار نیستند. اما درباره این مساله نمیشود تردید کرد که تعدادی از روزنامهنگاران ما در اینجا ، بخشی از واقعیتی را که وجود دارد و امکان انعکاس در داخل ندارد را گزارش میکنند.
حکومتی که احمد شهید، نماینده رسمی سازمان ملل را به نقض قانون متهم میکند،به او اجازه ورود به ایران نمیدهد و اسناد لازم را در اختیارش نمیگذارد و حتی از طریق مقامات رسمی به او توهین میکند ، حق ندارد که روزنامه نگاران را به سیاسیکاری متهم کند.
اگر در ایران نقض حقوق بشر نیست، اگر زندانی سیاسی نداریم، اگر نویسندگان و روزنامهنگاران ممنوعالقلم نشدهاند، اگر روزنامهنگاران تبعید یا خانهنشین نشدهاند، پس چرا اجازه ورود نماینده حقوق بشر سازمان ملل را نمیدهید؟ از این جهت، سیاسیکاری که کار خودشان است. این افراد وظیفهای بجز تهمت زدن هم که نمیشناسند. بنابراین ادعاهایشان کاملا بیاعتبار است.
اما درباره افرادی که در تبعید همان حرفها را میزنند باید توجه بیشتری کرد. کسانی در اینجا امدهاند و زندگی می کنند با این بهانه که حقوقشان در آنجا نقض شده و امنیت ندارند. اما همه نیرویشان صرف تخریب منتقدان جمهوری اسلامی میشود که به گفته خودشان حقوق آنها را نقض کرده بود. حتی گاه میشنویم که اگر کسی از بچههای سوریه بنویسد، میآیند و میگویند پس چرا از بچههای یمن چیزی نگفتید؟ حتی از قاسم سلیمانی هم دفاع میکنند. بعضیها را هم میبینید که در رسانههای بزرگ اینجا، برای مقامات جمهوری اسلامی غش و ریسه میروند. ضربه اصلی این افراد اتفاقا بیش از هر چیز به کار روزنامهنگاری است. معتقدم که ما به عنوان روزنامهنگار باید دو کار همزمان را پیش ببریم. ما از یک طرف وظیفه افشای واقعیتها در جمهوری اسلامی را داریم و از سوی دیگر باید به پالایش جامعه روزنامهنگاری از کسانی که روزنامهنگار نیستند هم فکر کنیم.
فرض کنید درباره قرارداد موسوم به برجام، میخواهیم تمام واقعیتها را گزارش کنیم. اینکه جواد ظریف رفت به فلان اتاق و با لبخند بیرون آمد که گزارش نیست. گزارشگر این ماجرا باید نشان دهد که در آن جلسه چه گذشته و با امضای قرارداد برجام چه اتفاقی افتاده است. مردم ما هنوز نمیدانند که مفاد برجام چیست. در اینباره اگر بخواهید واقعیتها را بگویید، همان افراد متهمتان خواهند کرد که شما جنگطلب هستید و میخواستید که امریکا به ایران حمله کند! افرادی که لباس روزنامهنگاری را به تن کردهاند، دیگران را متهم به سیاسیکاری میکنند، اما در واقع خودشان تداوم سیاست جمهوری اسلامی در اینجا هستند و اتفاقا بیش از هر کسی سیاسیکاری میکنند. بنابراین ما علاوه بر اینکه کار روزنامهگاری را با تعهد به ضرورتهای حرفهای آن پیش میبریم، باید به فکر پالایش جامعه حرفهای خودمان هم باشیم چرا که این افراد به اعتماد مخاطبان ما صدمه میزنند.
شما تاکید میکنید که جمهوری اسلامی در حال نقض مداوم حقوق بشر در معنای گسترده آن است و روزنامهنگار هم وظیفه بیان واقعیت را دارد. شما وقتی به عنوان روزنامهنگار این واقعیت را بیان میکنید، اولین چیزی که حکومت در نظر میگیرد آن است که با یکی از مخالفان خود مواجه شده است. شاید حتی بخشی از مخاطبان شما هم چنین تصوری داشته باشند. به هر حال وقتی که روزنامه نگار این واقعیتها را بیان میکند، موجب نارضایتی حکومت میشود و بنابراین او را متهم به انواع اتهامات خواهد کرد. خواهند گفت که اینها ضدانقلاب هستند، ضد حکومت هستند، ضد جمهوری اسلامی هستند. از طرفی گروهی هم در خارج از ایران همین حرف را میزنند و معتقدند که نباید همه واقعیتها افشا شود و میگویند که این کار موجب تخریب وجهه ایران خواهد شد. فرض کنید گروهی را شلاق زدهاند و یا اعدام کردهاند، آنها یا خانواده آنها در حال افشای این موضوع هستند و روزنامهنگاران هم خبر را پیگیری میکنند. کسانی میگویند لازم نیست که این وقایع فاش شود و در جهان مطرح شود. حتی گاه میگویند که لابد این افراد جرمی داشتهاند و باید دید که جرمشان چه بوده است. در اینجا است که میگویند که روزنامهنگار باید بیطرف باشد و گویا از نظر آنها بی طرفی به معنی نادیده گرفتن چنین وقایعی است .
اتفاقا با همین استدلالی که میگویند «مصلحت را در نظر بگیریم»، باید به این افراد گفته شود که شما هم روزنامهنگار نیستید، بلکه فعال سیاسی هستید. شما میگویید فلان واقعیت را پنهان کنید، چون به مصلحت نیست. فرض کنید محمدجواد ظریف در یک گفتگو، دروغی گفته، و اعتراضهایی به او در جریان است. اینها میگویند دروغ گفتن او را پنهان کنیم. پس این افراد هم روزنامهنگار نیستند، هرچند که مدعی آن باشند.
بخش بزرگی از واقعیت جامعه ما، نارضایتی عمومی از این وضعیتی است که در آن قرار داریم. روزنامهنگار حرفهای، این واقعیت را نمیتواند پنهان کند. اینها که میگویند به خاطر مصلحت ایران، بعضی مسائل را پنهان کنیم، به نظر من حرف نادرستی میگویند. من معتقد نیستم که مصلحت حکومت ایران با مصلحت ایران یکسان باشد. این مساله فقط به ایران مربوط نیست. مصلحت آمریکا را هم نمیتوان با مصلحت ترامپ یا اوباما یکی گرفت. کشور ما وضعیت نگرانکننده ای دارد که روز به روز هم بدتر میشود، اتفاقا مصلحت ایران ایجاب میکند که واقعیت نابسامان آن را گزارش کنیم. من حکومت و مملکت و مصلحت جمهوری اسلامی را با مردم ایران یکی نمیدانم. در همان قرارداد برجام فقط فهرست امتیازاتی که داده شد را ببینید. و بعد فهرست هزینههای میلیاردی که در این سالها برای انرژی هستهای شد را در نظر بگیرید. خواهید دید که مصالح مملکت چگونه بر باد رفته است.
مردم در جنبش سبز به خیابان آمدند و بصورت صلحآمیز رایشان را طلب کردند، آنهم رای به کسی را که خودش نخستوزیر همین حکومت بود، بعد هم آن فجایع اتفاق افتاد. حال ما پنهان کنیم که عدهای را کشتند، به عدهای تجاوز کردند و چه کارها که صورت گرفت تا آبروی ایران نرود؟ در اینجا آبروی ایران نیست که میرود، بلکه آبروی کسانی خواهد رفت که برای حفظ قدرتشان دست به هر کاری میزنند.
این افرادی که به علت نگرانی از نقض حقوقشان در ایران به خارج از کشور آمدهاند، اما نسبت به نقض حقوق در داخل کشور تردید میکنند، افراد جالبی هستند. از اینها باید پرسید که اگر نقض حقوق در ایران وجود ندارد، چرا آمدید و چرا بازنمیگردید؟ حرفهای این افراد را نباید جدی گرفت.