میانگین نمرات امتحان نهایی چه پیامی دارد؟

ژوئن 2, 20250 comments

در تازه‌ترین گزارش‌های وزارت آموزش و پرورش، میانگین نمرات دانش‌آموزان پایه دوازدهم در امتحانات نهایی سال ۱۴۰۲ به کمتر از ۱۰ از ۲۰ رسیده و این به این معنی است که در نظام آموزشی ایران، «مردودی» دیگر فقط یک نمره نیست؛ بلکه به یک وضعیت عمومی تبدیل شده است.

این افت نگران‌کننده، نه‌فقط آینده‌ی تحصیلی دانش‌آموزان، بلکه آینده اقتصادی و اجتماعی یک نسل را تهدید می‌کند.

اما پشت این آمار، یک واقعیت پنهان مانده است: همه‌ی دانش‌آموزان به یک اندازه مردود نشده‌اند. چرا در برخی استان‌ها، این شکست عمیق‌تر است؟ و این نمرات چه چیزی را فریاد می‌زنند؟

سؤال اینجاست: چرا در برخی مناطق، شکست آموزشی شدیدتر است؟

نمره‌هایی که فریاد می‌زنند

میانگین نمرات در بسیاری از استان‌های ایران، حتی از سطح بحرانی میانگین ملی هم پایین‌تر است.

در سیستان و بلوچستان، میانگین نمرات به زیر ۸ رسیده. در هرمزگان، کهگیلویه و بویراحمد، آذربایجان غربی و خوزستان نیز وضعیتی مشابه دارند. در این استان‌ها، بخش بزرگی از دانش‌آموزان با خطر واقعی مردودی، افت تحصیلی و ترک تحصیل روبه‌رو هستند. در مقابل، استان‌هایی مانند یزد، سمنان، کرمان، اصفهان و تهران نمرات بالاتری دارند.

اما این تفاوت صرفاً تصادفی نیست؛ الگویی پشت این فاصله آموزشی وجود دارد…

نقشه‌ای که تبعیض را فریاد می‌زند

اگر به نقشه پراکندگی نمرات دانش‌آموزان در امتحانات نهایی نگاه کنیم، الگوی هشداردهنده‌ای دیده می‌شود: استان‌هایی که در پایین‌ترین رده‌ها قرار دارند، اغلب هم غیرفارس‌زبان‌اند و هم جزو مناطق کمتر‌توسعه‌یافته.

در سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی، کهگیلویه و بویراحمد و هرمزگان، میانگین نمرات از همه پایین‌تر است. در مقابل، استان‌هایی مانند یزد، سمنان، کرمان و اصفهان، که هم از زیرساخت قوی‌تری برخوردارند و هم زبان رسمی آموزش در آن‌ها با زبان مادری همخوان است، بالاترین میانگین‌ها را دارند.

این صرفاً یک تفاوت آماری یا جغرافیایی نیست.

این نقشه، تصویری است از تلاقی تبعیض زبانی و توسعه‌نیافتگی منطقه‌ای؛ الگویی که دانش‌آموزان را، فقط به‌خاطر محل تولد و زبان مادری، در موقعیت نابرابر قرار می‌دهد.

اما آیا این الگو، تنها به مدرسه محدود می‌ماند؟ یا زندگی آینده را هم شکل می‌دهد؟

وقتی جغرافیا و زبان، سرنوشت را می‌نویسند

بسیاری از دانش‌آموزان، نه‌تنها با فقر آموزشی، بلکه با زبانی بیگانه وارد مدرسه می‌شوند. وقتی زبان مدرسه‌ات با زبان خانه‌ات فرق دارد، انگار از خط پایان خیلی دورتر ایستاده‌ای.

این دانش‌آموزان، در دو خط گسل هم‌زمان زندگی می‌کنند:

یکی نابرابری آموزشی ناشی از تبعیض زبانی، و دیگری توسعه‌نیافتگی ساختاری منطقه.

افت تحصیلی در چنین شرایطی، اجتناب‌ناپذیر است.

ترک تحصیل، حذف از مسیر دانشگاه، و در نهایت ورود زودهنگام به بازار کار سخت و کم‌درآمد، ادامه همین زنجیره است.

این زنجیره، با سکوت شروع می‌شود. اما تا کجا ادامه دارد؟

زبان مادری؛ کلید گمشده عدالت آموزشی

زبان مادری کودک، نخستین ابزاری است که از طریق آن دنیا را می‌شناسد. اما در ایران، میلیون‌ها دانش‌آموز ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و دیگر اقلیت‌های زبانی، از نخستین روز مدرسه، باید همه‌چیز را به زبانی بیگانه یاد بگیرند: فارسی.

در نتیجه، آن‌ها باید دو بار یاد بگیرند، یک‌بار زبان آموزش و بار دیگر، محتوای آموزشی.

این فشار مضاعف، در حالی به آن‌ها تحمیل می‌شود که هیچ سازوکاری برای جبران آن در نظام آموزشی در نظر گرفته نشده.

چرا این‌همه سال، حق تحصیل به زبان مادری هنوز «تابو» مانده است؟

انکار تبعیض، تثبیت تبعیض

یکی از بزرگ‌ترین موانع در راه اصلاح، انکار وجود تبعیض است.

نخبگان سیاسی، رسانه‌ها، و حتی بخش زیادی از جامعه مرکزی، وجود تبعیض زبانی را نمی‌پذیرند.

می‌گویند: «فارسی زبان رسمی است، همه باید بلد باشند.»

اما این انکار، خودش یکی از ابزارهای بازتولید تبعیض است.

تا زمانی که این تبعیض دیده و پذیرفته نشود، نه سیاستی اصلاح می‌شود و نه دردی درمان.

مگر نه اینکه عدالت، از پذیرش نابرابری‌ها آغاز می‌شود؟

زنجیره نابرابری: از مدرسه تا پایان عمر

افت تحصیلی و ترک تحصیل فقط پایان آموزش نیست، آغاز فقر بلندمدت است. دانش‌آموزی که مدرسه را ترک می‌کند، به دانشگاه نمی‌رسد و بدون مدرک دانشگاهی، از مسیر مشاغل حرفه‌ای و پردرآمد کنار گذاشته می‌شود.

در نتیجه، هزاران نوجوان غیرفارس‌زبان به مشاغل یدی با دستمزد پایین سوق داده می‌شوند با آینده‌ای مبهم، امنیت شغلی اندک و آرزوهایی که در کودکی دفن می‌شوند.

این زنجیره تبعیض، از سیستم آموزشی آغاز می‌شود و تا پایان زندگی فرد ادامه دارد.

توسعه‌نیافتگی برنامه‌ریزی‌شده؟

سیاست‌گذاری آموزشی و اقتصادی در ایران، سال‌هاست که مناطق پیرامونی را در حاشیه نگاه داشته است. استان‌هایی که هم‌زمان با تبعیض زبانی روبه‌رو هستند، معمولاً همان‌هایی هستند که بودجه کمتری می‌گیرند، زیرساخت ضعیف‌تری دارند، و نرخ فقر بالاتری دارند.

سؤال اینجاست: آیا این هم‌زمانی اتفاقی است؟ یا نشانه‌ای از یک نظم ناعادلانه، که گروهی خاص را همواره در مرکز نگه می‌دارد، و دیگران را در حاشیه؟

آیا توسعه‌نیافتگی این مناطق، واقعاً نتیجه «فراموشی» است؟

قدرت، مرکز، زبان

در ساختار سیاسی ایران، قدرت به‌طور تاریخی در مرکز کشور متمرکز بوده است؛ جایی که سیاست‌گذاری‌های آموزشی، فرهنگی، رسانه‌ای و بودجه‌ای، از نگاه و زبان «گروه برخوردار» طراحی می‌شوند. گروه‌های زبانی و فرهنگی متنوع، در این ساختار، سهم کمتری از تصمیم‌سازی دارند؛ نه به‌دلیل کم‌اهمیتی، بلکه به‌دلیل نادیده‌گرفته‌شدن.

وقتی فقط یک زبان مبنای برنامه‌ریزی قرار می‌گیرد، زبان‌های دیگر به حاشیه رانده می‌شوند و وقتی فقط صدای مرکز شنیده می‌شود، تجربه‌ زیسته‌ میلیون‌ها کودک و خانواده در حاشیه، نادیده می‌ماند.

عدالت، آن‌جا آغاز می‌شود که هر زبان و هر منطقه، در تصمیم‌گیری‌ها سهم واقعی داشته باشد.

عدالت آموزشی بدون عدالت زبانی ممکن نیست

تا زمانی که زبان مادری دانش‌آموزان به رسمیت شناخته نشود، عدالت آموزشی یک شعار توخالی باقی می‌ماند. تحصیل به زبان مادری، حق فرهنگی، انسانی و آموزشی هر کودک است نه یک امتیاز.

در بسیاری از کشورها، آموزش دو‌زبانه یا آموزش به زبان مادری، تضمینی برای کاهش نابرابری‌هاست.

چرا در ایران، این مسیر نه‌تنها اجرا نمی‌شود، بلکه حتی بحث درباره‌اش هم تابوست؟

آیا وقت آن نرسیده که زبان، نه ابزار حذف، که ابزار برابری شود؟

صدای خاموشان را بشنویم

کودکانی که با زبان بیگانه آموزش دیده‌اند، سال‌ها سکوت می‌کنند.

سکوتی که از نفهمیدن معلم شروع می‌شود، به افت نمره می‌رسد، و در نهایت، به خودسانسوری زبانی و فرهنگی ختم می‌شود.

اما این سکوت، فقط نبودِ صدا نیست؛ فریادی‌ست که شنیده نمی‌شود.

اگر بخواهیم آینده‌ای برابر بسازیم، باید این سکوت‌ها را بشنویم.

باید بفهمیم که حق تحصیل، یعنی حق آموزش به زبان مادری.

و باید از مرکز، به حاشیه گوش کنیم.

صدای آن‌هایی باشیم، که سال‌هاست زبان‌شان نادیده گرفته شده.

تبعیضی که نادیده گرفته شود، ماندگار می‌شود

کودکی که زبان مدرسه‌اش با زبان خانه‌اش فرق دارد، از همان ابتدا با مانعی روبه‌رو می‌شود که خودش انتخابش نکرده.

او باید برای فهمیدن، برای یادگیری، و برای پیشرفت، دو برابر تلاش کند. اما وقتی باید برای حقی بجنگد که دیگران با آن به دنیا آمده‌اند، یعنی با تبعیض روبه‌روست.

هیچ کودکی سزاوار چنین محرومیتی نیست.

حالا نوبت ماست…

اگر باور داریم عدالت آموزشی بدون عدالت زبانی ممکن نیست،

اگر فکر می‌کنیم زبان نباید مرز یادگیری باشد،

و اگر می‌خواهیم سکوت کودکان بی‌صدا، شنیده شود

این روایت را منتشر کن. بازنشر کن. نظر بده. صدایت را به صدای آنان پیوند بزن.

تحصیل به زبان مادری، حق کودکان غیرفارس است. بیایید آن را مطالبه کنیم.